کلینیک جامع آموزش پزشکی

کلینیک جامع آموزش پزشکی

همچنین می توانید کانال ما در تلگرام را دنبال کنید با عنوان: نکات مهم سلامتی t.me/public_health
کلینیک جامع آموزش پزشکی

کلینیک جامع آموزش پزشکی

همچنین می توانید کانال ما در تلگرام را دنبال کنید با عنوان: نکات مهم سلامتی t.me/public_health

مقیاس استرس برای جوانان وبزرگسالان

در جدول زیر، تغییراتی که در زندگی شما پیش می‌آید و میزان استرسی که هر کدام به زندگی شما می‌افزاید آورده شده است. به رویدادهایی که ظرف 12 ماه گذشته برایتان پیش آمده توجه کنید. سپس، نمره آنها را جمع کنید تا نمره خود را به دست آورید.

استرس =مقدار

مرگ همسر، پدر یا مادر، نامزد =100

طلاق (برای خودتان یا پدر و مادرتان) =65

بلوغ =65

باردار شدن یا باردار کردن =65

جدا شدن از نامزد =60

زندانی شدن =60

مرگ یکی از افراد خانواده (بجز همسر، پدر و مادر) =60

شکسته شدن رابطه عاطفی =55

برقراری رابطه عاطفی =50

بیماری یا زخمی شدن شدید =45

ازدواج =45

ورود به دبیرستان یا دانشگاه =45

تغییر در استقلال شخصی یا مسئولیتها =45

هر نوع استفاده از مواد مخدّر یا الکل =45

اخراج از کار یا مدرسه =45

آشتی کردن با دوست یا افراد خانواده =40

مشکل در مدرسه =40

مشکل جدّی سلامتی برای اعضای خانواده =40

کار در کنار تحصیل =35

بیش از 40 ساعت کار در هفته =35

تغییر رشته تحصیلی =35

تغییر در بسامد قرار ملاقات =35

مشکلات تنظیم روابط جنسی =35

به دست آوردن یک عضو جدید در خانواده =35

تغییر در مسئولیتهای کاری =35

تغییر در وضعیت مالی =30

مرگ دوستان نزدیک (بجز افراد خانواده) =30

تغییر در نوع کار =30

جرّ و بحث با هم اتاقی، پدر و مادر یا دوستان =30

خواب کمتر از 8 ساعت در شب =25

مشکل با افراد فامیل یا خانواده نامزد =25

دستاورد مهم شخصی (جایزه، نمره ... ) =25

شروع یا توقف کار پدر و مادر یا نامزد =20

شروع یا خاتمه تحصیل =20

تغییر در شرایط زندگی (میهمان در خانه، تغییر دکورخانه، تغییر هم اتاقی) =20

تغییر در عادتهای شخصی (شروع یا توقف رژیم غذایی، سیگار کشیدن، ...) =20

حساسیت مزمن =20

مشکل با رئیس =20

تغییر در ساعت کاری =15

تغییر محل زندگی =15

تغییر محل تحصیل (بجز فارغ‌التحصیلی) =15

تغییر در فعالیتهای دینی =15

بدهکار شدن (خود یا خانواده) =10

تغییر در بسامد گردهمائیهای خانوادگی =10

تعطیلات =10

نقض جزئی قانون =5

از شما خواستیم که 12 ماه اخیر زندگی خود را در نظر بگیرید و نمره رویدادهایی که برایتان پیش آمده را جمع کنید. آن چه به دست می‌آید احتمالاً شما را متعجب خواهد ساخت. البته درک این نکته بسیار مهم است که تاثیرات تغییرات عمده در زندگی، برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند.

اگر مجموع نمره‌های شما ظرف 12 ماه گذشته 250 یا بیشتر بود، بدین معنی است که استرس بیش از حد به شما وارد شده است. البته این میزان برای افرادی است که از نظر حد تحمل استرس در سطح طبیعی و نرمالی به سر می‌برند وگرنه این میزان برای کسانی که حد تحمل پائینی دارند، در حدود 150 است.

استرس بیش از حد شما را مریض می‌کند. تحمّل فشار بیش از حد استرس، مانند این است که توستر برقی را برای مدت طولانی در حالت روشن نگاه دارید و یا یک نیروگاه اتمی از حداکثر توان مجازش بگذرد. دیر یا زود، چیزی می‌سوزد یا منفجر می‌شود.

این که برای شما چه اتفاقی می افتد به این بستگی دارد که « پیوندهای ضعیف » بدن شما در کجا قرار دارند و این عمدتا یک ویژگی وراثتی است.

در زیر، متداولترین پیوندهای ضعیف در بدن افراد و عوارض استرس بیش از حد بر آنها آورده شده است:

مغز: خستگی، سردرد، افسردگی، حملات اضطراب، اختلال در خواب.

معده: زخم، اسهال، کُلیت.

غدد درون‌ریز : اختلال در عملکرد غدّه تیروئید.

قلب: فشار خون بالا، حمله قلبی، نامنظمی ضربان قلب، سکته.

پوست: خارش، کهیر.

سیستم ایمنی: کاهش مقاومت در برابر عفونت

تاثیرات استرس بیش از حد بر روی معده، غدد درون‌ریز، قلب و پوست از مدتها قبل شناخته شده بود. امّا تاثیرات آن بر روی مغز به تازگی کشف شده است. در واقع، یکی از جالبترین دستاوردهای پزشکی در این دهه، کشف تاثیرات فیزیکی استرس بیش از حد بر روی مغز بوده است. اکنون مشخص شده است که خستگی، سردرد، افسردگی، اضطراب و اختلال در خواب به دلیل سوء عملکرد شیمیایی مغز در اثر استرس بیش از حد است.
ادامه مطلب ...

راه مقابله با استرس چیست؟

کنترل استرس
آموزش کنترل استرس یک فرآیند سه بخشی است: نخست نشانه ها و علت ها را تشخیص می دهید. سپس مهارت های کنترل را می آموزید و در مرحله سوم، می آموزید که آن مهارت ها را چگونه به کار ببرید. چگونگی برخورد شما با استرس به منشاء آن بستگی دارد: اگر علت آن مسئله ای خارج از کنترل شماست، تنها چاره می تواند آموزشِ پذیرش باشد. در مواقع دیگر، مهارت های برخورد با آن می توانند به شما کمک کنند که وضعیت را تغییر دهید. برای کنترل استرس، چهار دسته از مهارت ها باید آموخته شوند:
1- مهارت های آگاهی

2- مهارت های پذیرش


3- مهارت های برخورد


4- مهارت های عملی


بیاموزید که گاهی شکست را تجربه کنید. زمانی که مشکلی برایتان پیش می آید، به نظرمی رسد می خواهید چیزی را که اصلاً درحیطه اختیارات شما نیست، کنترل کنید. سعی کنید با روش های گوناگون خود را آرام سازید. برای مدارا با نگرانی ها، همواره این عبارت را به خاطر داشته باشید: " هیچگاه به تنهایی ، ناراحت و نگران نباش. مشکلت را با دیگری در میان گذار. " انزوا و زانوی غم به بغل گرفتن سبب می گردد تا نگرانی ها تشدید شوند. اگر علت ناراحتی خود را برای فرد دیگری شرح دهید، یقیناً می توانید به حقیقت و عمق مسائل پی ببرید.


با این کارحتی می آموزید که چگونه با خود نیز صحبت کنید. با استفاده از روش روان درمانی " شناختی"، شخص تمامی عادت های فکری اش را بازآموزی می کند و به جای اینکه افکاری منفی مانند " من به آخرخط رسیده ام" را به مغز خود راه دهد، تفکرات پرثمر و به عبارتی " مثبت اندیشی " را می آموزد. اگر به مشاهده و بررسی افکار ناخود آگاه خود بپردازید، می توانید دیدگاهی را که همواره برای شما غصه و افسردگی به دنبال دارد، اصلاح کنید. باید آغاز کنید و سعی کنید و به طور مداوم تمرین نمایید. در واقع باید گفت:" روان درمانیِ شناختی، طناب نجاتی است که با قلاب حقیقت، انسان را از گودال نگرانی ها نجات می بخشد."


یک شیوه مؤثر دیگر، دقت در منش افرادی است که به طور طبیعی در برابر استرس مقاوم هستند.

بعضی افراد تبعات آزار دهنده ی بیماری، فوت نزدیکان و اسارت و شکنجه را با آرامش عجیبی پشت سر می گذارند. این افراد در یک چیز مشترک هستند و آن شیوه برخورد و توجیه خوش بینانه آنان نسبت به مسائل زندگی است. آنها تمایل دارند بیشتر، موضوعات مقطعی را مورد توجه قرار دهند تا این که فکر خود را به مسائل گسترده مشغول سازند.
در واقع این افراد مسائل زندگی را به گونه خاصی تعبیر و تفسیر می کنند و آنها را به شکل موقتی و اختصاصی می بینند تا دائمی و فراگیر. به علاوه ایشان با فعالیت های مثبت برای خود کسب اعتبار می کنند ، درحالی که ناتوانی شان را به خارج نسبت می دهند. به عبارت دیگر ویژگی های شخصیتی مردمان مقاوم در برابر فشارهای روانی، در قالب سه واژه تعهد، کنترل و مبارزه جویی خلاصه شده است.

کنارآمدن با استرس

وقایع استرس زا ، مردم را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیک تحت تأثیر قرار می دهند. مردم آثار زیان آور استرس زاها را با راهبردهای " کنار آمدن " کاهش می دهند.
کنار آمدن یعنی هر نوع تلاش، سالم یا ناسالم، هوشیار یا ناهوشیار برای جلوگیری ، یا از بین بردن ، یا ضعیف کردن استرس زاها، یا تحمل کردن اثرات آنها است به طوری که حداقل آسیب رسانی را داشته باشد.

برای غلبه برنگرانی های روزمره ، به کار بستن موارد زیر توصیه می شود:

- در برابر مسائل زندگی حالت مثبتی داشته باشید. به آرامی از جای خود برخیزید. قدم بزنید. با دوستان خود مشورت کنید و تا می توانید نگرانی ها را از خود دور کنید. با خودتان گفتگو کنید تا بتوانید راحت تر مشکلات را پذیرا باشید. یک شخصیت " مقاوم به استرس" پرورش دهید.
- با خدای خود راز و نیاز کنید. به پیش بروید و قدرتی را که متعلق به خداست به او واگذارید که او خود ، امور را کنترل می کند. افرادی که همیشه حمله می کنند و هل می دهند خیلی کمتر از انسان های آرام و مؤمن به موفقیت می رسند.

- نفس عمیق بکشید وهوا را به آرامی خارج کنید. این کار، شما را موقتاً آرام می سازد.


- با دیگران ارتباط برقرار نمایید. عدم ارتباط مناسب با دیگران، ریشه بسیاری ازمشکلات مانند سوء تفاهم و احساسات جریحه دارشده است.


- ورزش کنید. یک بدن سالم بهتر می تواند در برابر آثار استرس مقاومت کند. ورزش یک اثر آرام کننده دارد که پس از پایان آن تا مدتی به طول می انجامد. ورزش هوازی ( آیروبیک) به مدت 20 دقیقه سبب آزاد شدن مواد شیمیایی به نام اندورفین از مغز می گردد که استرس را کاهش می دهد. ورزش های غیرهوازی کششی نیز آرامش دهنده هستند ، زیرا سبب تنفس عمیق و حالت روحانی می شوند. این ورزش ها مناسب ترند: راه رفتن، شنا، دوی آهسته، دوچرخه سواری، نرمش همراه با حرکات موزون.


- از یک برنامه سلامتی کاملاً متعادل شامل تغذیه خوب و خواب کافی پیروی نمایید.


- همراه با خانواده خود غذا را مصرف کنید.


- مصرف قند، نمک و غذاهای چرب را کاهش دهید و میوه و سبزیجات بیشتری بخورید.


- از تغییرات بزرگ ناگهانی در زندگی خود اجتناب کنید.


- وقتتان را تنظیم نمایید و به زندگی خود سامان دهید. بسیاری از نگرانی های روزمره درارتباط با بی نظمی هستند.


- به انجام کارهای مورد علاقه خود بپردازید. گوش سپردن به موسیقی ، نگرانی و تنش را کاهش می دهد. مشکلاتتان را در جعبه ی کهنه وسایلتان بیندازید و بخندید و بخندید. به سرگرمی هایی نظیر نقاشی، آشپزی، باغبانی و شرکت در فعالیت های اجتماعی توجه کنید.


- به اخبار ناخوشایند توجه نکنید . شاید گاهی لازم باشد تا با صدای بلند گریه کنید. در این مواقع خیلی راحت اشک بریزید تا تخلیه شوید.


- دیگران را دوست بدارید. شوخی کردن از بهترین روشهایی است که می تواند در مقابل نگرانی های روزمره آن را به کار بست. حتی در سخت ترین لحظات نیز "خندیدن" ، مؤثر خواهد بود.


خود را درگیر مسائل کوچک و بی اهمیت نسازید و با دیدی جامع به قضایا بنگرید تا مشکلات بزرگ در نظرتان ناچیز جلوه نمایند.


گروهی از دانشمندان متخصص روان شناسی از کشورهای آلمان و ایتالیا "خندیدن" را بهترین وسیله برای حفظ سلامتی، از بین بردن افسردگی و بالاخره بهتر شدن کار قلب انسان به مردم جهان توصیه می کنند. نتایج پژوهش ها و مطالعات دانشمندان آلمانی و ایتالیایی درباره فواید بی شمار خنده در آخرین شماره مجله معتبر" علوم طبیعی " به چاپ رسیده است. به موجب مندرجات مجله، خنده های از ته دل بر آمده ، حتی به دانشجویان ، در فهم و درک بهتر و بیشتر دروس دانشگاهی کمک خواهد کرد. دانشمندان به خصوص خندیدن یک سره و بدون قطع و وصل را توصیه می کنند که به بازتر شدن عروق قلب و کارکردن این عضو حیاتی بدن می انجامد. به عقیده پژوهشگران آلمانی و ایتالیایی که سالها درباره ی فواید خندیدن تحقیق کرده اند، خندیدن به بیشتر شدن اعتماد به نفس فرد نیز کمک می کند و سبب می شود آدمهای کمرو و خجالتی رفته رفته از شرّ این عارضه ی رنج آور خلاصی پیدا کنند.


شوخی می نوعی راهبرد ( استراتژی) کنار آمدن با استرس نیز باشد. شوخی می تواند روشی برای تخلیه کردن تنش ناشی از استرس باشد، ممکن است مردم برای پنهان کردن افسردگی شان واقعاً بخندند. چون شوخی، به خاطر رهایی از ناهماهنگی رخ می دهد و نه به خاطر تنش ایجاد شده. این عقیده که شوخی، تنش را با خنده می پوشاند، پذیرفتنی نیست. برعکس شوخی به این دلیل کارساز است که به شخص این امکان را می دهد تا واقعیت را به گونه ای از نظر اجتماعی پذیرفتنی و نسبتاً معقول بیان کند.


- از روشهای آسوده سازی اعصاب ( ریلکس کردن) استفاده کنید و راه های مقابله با تنش های خارجی را به کمک مراقبه (Meditation) و سایر تمرینات آسوده سازی بیاموزید. این تمرینات می توانند ترشح هورمون استرس را کاهش دهند و به کم شدن ضربان قلب و فشارخون کمک نمایند. ماساژ پاها نیز روش مؤثر دیگری برای رفع تنش ها می باشد. روش های بسیار دیگری مانند یوگا، بازخورد زیستی ( بیوفیدبک) و موسیقی درمانی هم وجود دارند که در مقابله با استرس مؤثر واقع می شوند.


اگر استرس همچنان روبه افزایش بود، از پزشک خود و سایر افراد و دوستان کمک بگیرید. کمک خواستن نشانه ضعف نیست. شاید مصرف داروهای آرام بخش ( با تجویزپزشک) مورد نیاز باشد.


به هیچ وجه برای کاهش استرس از سیگار یا مواد مخدر استفاده نکنید و مواظب باشید تا از چاله به چاه نیفتید.


در یک کلام می توان گفت هرچیزی که احساس کنترل درونی را در ما پرورش دهد ، به ما اجازه می دهد تا یک قربانی محض نباشیم و همیشه آمادگی مقابله با حوادث را داشته باشیم. بنابراین باید یاد بگیریم که استرس را کنترل نماییم و از همین امروز برنامه های کاهش استرس را شروع کنیم.

چرا برخی از مردم هیچ‌گاه افسرده نمی‌شوند؟

چرا برخی از مردم هیچ‌گاه افسرده نمی‌شوند؟

رویارویی با تجربه‌های ناگوار زندگی مانند طلاق، بیکاری، سوگواری و یا هر نوع شکست دیگر باعث افسردگی در بسیاری از افراد می‌شود. پس چرا بسیاری دیگر در اثر این اتفاقات افسرده نمی‌شوند؟ فردی که در اثر این تجربه‌ها افسرده نمی‌شود دارای خصوصیتی است که در اصطلاح روان‌پزشکی از آن به عنوان "حالت ایستادگی یا مقاومت" یاد می‌کنند. آن طور که دکتر ربکا الیوت، روانشناس از دانشگاه منچستر می‌گوید همه ما در جایی از خط درجه بندی شده سلامت روانی قرار داریم.او در این مورد توضیح می‌دهد: "در یک سوی (این خط) کسانی هستند که بسیار آسیب پذیرند و هنگام رویارویی با میزان فشار عصبی کم یا حتی هیچ‌گونه فشاری دچار اختلالات روحی می‌شوند. در سوی دیگر (این خط) کسانی وجود دارند که زندگی بسیار بد و مملو از تجربه های تلخ داشته‌اند اما همچنان مثبت و خوش‌بین باقی مانده‌اند."

به نظر او بیشتر ما جایی در وسط قرار داریم.

اما این مقاومت و ایستادگی چیست؟ آیا چیزی است که ما آن را به ارث می‌بریم، و یا چیزی اکتسابی است؟ آیا می‌توان ردپای شیمیایی آن را در مغز یافت؟ یا به نحوه پیوند اعصاب و یا فعالیت الکتریکی اعصاب مربوط می‌شود؟ اگر دارای این خصوصیت نیستیم می‌توانیم آن را به دست بیاوریم؟

متأسفانه جواب همه این سؤال‌ها مشابه است. ما حقیقتاً نمی‌دانیم. اما دوست داریم و نیاز داریم که بدانیم، زیرا طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، افسردگی بیش از ۱۲۰ میلیون نفر در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بیل دیکین، پروفسور روان‌پزشک در دانشگاه منچستر می‌گوید: "به نظر ما یک پنجم جمعیت بریتانیا در مقطعی از زندگی‌شان دچار افسردگی می‌شوند." چیزی که باعث نگرانی می‌شود این است که به نظر او در حال حاضر تعداد بیشتری از افراد نسبت به گذشته دچار افسردگی می‌شوند و علاوه بر آن تأثیر افسردگی بر روی جوانان نیز این روزها بیشتر شده است. بیل دیکین، ربکا الیوت و دیگر همکارانشان تحت حمایت شورای پژوهش پزشکی، با بررسی دقیق مغز انسان، تلاش می‌کنند تا منشأ و ماهیت این خاصیت مقاومت را درک کنند. آنها معتقدند درک بهتر این مسئله ممکن است به نفع کسانی تمام شود که دارای این خاصیت نیستند.کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته‌اند عمداً از سطوح مختلف انتخاب شده‌اند. بعضی‌ها گاه به گاه دچار افسردگی شده‌اند، بعضی‌ها بیش از حد معمول با فراز و نشیب‌های زندگی دست و پنجه نرم کرده‌اند و بعضی از آنها زندگی نسبتاً بهتری داشته‌اند. دکتر بیل دیکین می‌گوید این تحقیقات آنها را متوجه عملکرد مغز در این خصوص کرده است. وی از جمله به " درک انعطاف پذیر" - قابلیت انسان در تطبیق با شرایط مختلف زندگی - و همین‌طور میزان توانایی مغز برای پردازش و به یاد آوردن خاطرات و موضوعات شادی بخش اشاره کرد.

حافظه عاطفی

افرادی که در این تحقیقات شرکت کردند به چهار گروه مختلف تقسیم شدند. گروه‌ها عبارتند از افرادی با استرس زیاد، استرس کم، دارای افسردگی و بدون افسردگی. نمونه ای از آب دهان همه آنها برای اندازه‌گیری میزان هورمون استرس، آزمایش شده است. فعالیت‌های مغزی بسیاری از آنها نیز اسکن می‌شود تا نشان دهد که هنگام فعالیت‌های گوناگون کدام بخش‌های مغز فعال می‌شوند. ربکا الیوت می‌گوید: "در یکی از آزمایش‌ها به آنها تصاویری با بار احساسی نشان می‌دهیم. آنها باید این تصاویر را به خاطر بسپارند. مدت کمی بعد این تصاویر همراه با تصاویر دیگر دوباره به آنها نشان داده می‌شود. آنها باید از میان همه، آن تصاویر را تشخیص دهند. از این طریق ما می‌توانیم قابلیت انسان‌ها در به یاد آوردن موضوعات عاطفی را اندازه گیری می‌کنیم." خانم الیوت می‌گوید که تحقیقات هنوز کاملاً نشده است و به عنوان مثال هنوز نمی‌توان گفت که تفاوت عملکرد مغز بین گروه های مختلف دقیقاً چیست. اما نشانه‌هایی که موجب دلگرمی است، وجود دارد. ارتباطی که بین میزان خاصیت ایستادگی مغز افراد با چگونگی عملکرد آنها در آزمون‌های مختلف وجود دارد، یکی از نشانه های دلگرمی است. دکتر ربکا الیوت در این باره می‌گوید: "مثلاً نتایج اولیه تحقیقات نشان داده است افرادی که خاصیت ایستادگی بیشتری دارند، احتمال آنکه تصاویری حاوی صورت‌های شاد به یادشان بماند بیشتر است تا تصاویری با صورت‌های غمگین." هنوز مشخص نیست که چگونه پزشکان از تحقیقات اخیر در دانشگاه منچستر می‌توانند استفاده کنند. چیزی که از آن به عنوان خاصیت ایستادگی مغز یاد می‌شود، به مخلوطی از فعل و انفعالات بین ژن‌های انسان، مواد شیمیایی بدن، شبکه اعصاب در مغز و تجربه های زندگی ما بستگی دارد. اما به طور کلی پژوهشگران امیدوارند تا با درک فعالیت‌های مغزی که نشان دهنده خاصیت ایستادگی و مقاومت آن است، به درمان‌های تازه و یا شیوه های جدید درمان اختلالات عصبی دست یابند.

دارویی برای ایجاد خاصیت ایستادگی؟

بیل دیکین می‌گوید که با استفاده از اسکن‌های مغزی می‌توان "نمایه علمی عصبی" مشکلات یک شخص را ترسیم کرد. این اطلاعات می‌تواند به تصمیم‌گیری در خصوص بهترین روش معالجه، کمک کند. ممکن است مریضی دارای قابلیت "درک انعطاف پذیر" باشد اما به یاد آوری افکار و خاطره های غمگین گرایش بیشتری داشته باشد.بیل دیکین می‌گوید: "درک این مطلب به ما فرصت می‌دهد تا با ایجاد یک برنامه درمانی برای شخص مورد نظر مانع از افسردگی او در آینده شویم." به گفته او در مرحله اول، این درمان به احتمال زیاد نوعی گفتار درمانی خواهد بود. اما ربکا الیوت در پاسخ به این سؤال که آیا می‌شود دارویی ساخت که با استفاده روزانه از آن فعالیت مغز را تحت تأثیر قرار داد و خاصیت مقاومت آن را بیشتر کرد، می‌گوید: "به نظرم ساخت چنین دارویی از نظر تئوری امکان پذیر است اما مطمئن نیستم مردم تا چه حد تمایل به استفاده از آن را داشته باشند." اما هرچه باشد پیدا کردن راهی برای تقویت خاصیت مقاومت مغز ارزش آن را دارد. فقط کافی است پای صحبت پولین، یکی از افرادی که در تحقیقات دانشگاه منچستر شرکت کرد بنشینید. پولین در دوره ای که بیکار بود و با مشکلات مالی درگیر بود، باید سه فرزندش را به تنهایی بزرگ می‌کرد، دچار افسردگی شدیدی شد و کاملاً منزوی شده بود. پولین می‌گوید: "احساس انزوا می‌کردم و دلم می‌خواست روی تختم بنشینم و گریه کنم. زمانی آنقدر حالم بد شده بود که دیگر نمی‌خواستم با بچه‌هایم باشم. آن زمانی بود که به دکتر مراجعه کردم." هنوز دارویی برای ایجاد قابلیت مقاومت در وجود ندارد ولی شاید روزی پزشکان بتوانند برای پولین این دارو را تجویز کنند.

روانشناسی مرگ

نحوه برخورد با داغ عزیزانمان

مطلبی که تحت عنوان روانشناسی مرگ مطالعه می فرمائید مربوط به نحوه بر خورد ما با داغ عزیزانمان است.

 

●داغ عزیزانمان

هر از چند گاهی خبر فوت یکی از بستگان ، دوستان و نزدیکانمان خواب غفلت را از سرمان می پراند. و اگر آن عزیز از دست رفته یکی از افراد خانواده ما باشد به ویژه همسر، می تواند ، شوک شدیدی نیز بر ما وارد کند.

در حوزه روانشناسی ، فشارهای روانی و مشکلات به دسته های مختلف تقسیم می شوند که در بعضی مواقع آدمی با استفاده از توان و استعداد خود یا دیگری ، می تواند آنها را حل کرده یا تغییر دهد و بعضی مسائل نیز هست که صرفاً باید آنها را تحمل کرد.

اما مرگ از مقوله دوم است. یعنی ما نمی توانیم آن را حذف کنیم. بهتر است بگوئیم که سهم هر کس از مرگ عادلانه بوده و سهم هیچ کس ضایع نمی شود. خیلی چیزها، و اتفاقات، ممکن است که نصیب ما نشود ، ولی آسوده خاطر باید بود که حتی اگر سرمان شلوغ باشد و نتوانیم به مرگ فکر کنیم یا برای آن برنامه ریزی کنیم ، بازهم سهم و نوبتمان در دفتر حی قیوم محفوظ است. پس می توان گفت که مرگ حتمی است و چون به « وجود» ما مربوط می شود ، اساسی و بیشتر اوقات تنش زاست.

 

● با مسئله مرگ خود و عزیزانمان چگونه کنار بیاییم؟!

۱) به جای اینکه همواره از اساسی ترین مسئله زندگیمان فرار کنیم ، یا خود را به فراموشی بزنیم یا خود را به چیز دیگری سرگرم کنیم. بهتر آن است که در طول زندگی حداقل یکبار صمیمانه با آن روبرو شویم و تکلیف خود را با آن روشن سازیم. اگر از نظر محتوایی به مرگ نمی اندیشیم ، و برای زندگی برنامه نمی ریزیم ، حداقل در مورد چگونگی برخورد خودمان و بستگانمان با مرگ برنامه ریزی کنیم.

۲) در آموزه های دینی درمورد نوشتن وصیت نامه ، یاد مرگ ، گذر به قبرستان و .... بارها شنیده ایم. حالا بیائیم با همسر و فرزندان، برادر و خواهر و والدین خود برنامه مرگ خود و سایر افراد خانواده را مرور کنیم. باید مطمئن باشیم که می توانیم در این خصوص، برنامه بریزیم ، چون فقط و فقط یک مجهول داریم و ما بقی مسائل معلوم و آشکار است. و آن مجهول نیز نوبت مرگ ما در رابطه با دیگر عزیزانمان هست. ( که البته زیاد هم مهم نیست) . مهم این است که مسئله مرگ قوی و واضح وجود دارد و آماده برنامه ریزی هست.

۳) از آنجا که اغلب اوقات به هنگام پیشامد مرگ عزیزان، به علت هیجانات شدید ، و تالمات روحی تصمیم گیری مشکل است ، گنجاندن بعضی موارد در برنامه ریزی مرگ خود یا عزیزانمان ضروری است.

الف) چون معمولا مرگ از ما اجازه حضور نمی گیرد تا به مانند عروسی ، تدارک ببینم . لذا بهتر است مبلغی برای چنین مراسمی در نظر بگیریم.

ب) تکلیف بدهی ، دفتر چه های قسط ، سرمایه گذاریها، دیون ، اموال منقول و غیر منقول را روشن سازیم و به جای بازماندگان خودمان برای خودمان حلالیت های لازم را بطلبیم.

ج ) کیفیت مراسم ها ، خیرات ها ، نوع سخنرانی ، مداح ها ، مسائل مربوط به تهیه قبر و ... را مشخص کنیم. بهتر است متنی که حاصل تجربه ما در زندگی هست را تهیه کنیم تا سخنران از زبان ما برای مستمعین قرائت کند.( به عنوان قسمتی از وصیت نامه)

د ) نحوه اطلاع رسانی به دوستان را در برنامه بگنجانیم ، اگر خودمان سلیقه خوبی داریم می توانیم حداقل در مورد خودمان اعلامیه ترحیم تهیه و جای تاریخ آن را خالی بگذاریم(‌ بهتر است از جملاتی مانند « مرگ زود هنگام » ، « مرگ نا بهنگام» و یا « مرگ ناگهانی» در اعلامیه ترحیم استفاده نکنیم، چون ممکن است امر بر ما مشتبه شود و فکر کنیم که مرگ زمان خاصی دارد.)

هـ ) از آنجا که به هنگام داغ عزیزانمان ، برون ریزی هیجانات و غمها اجتناب ناپذیر است، در مورد کیفیت گریه کردن و یا نحوه سرو صدا کردن و بی تابی ، از هم اکنون ،فکری کنیم.

۵) خیلی خود را موظف به گفتن یک امر محال نکنیم. مثلاً به هنگام صحبت در مورد مرگ، بسیار شنیده می شود که از جمله « خدا نکنه» استفاده می شود. البته افراد منطقی تر این جمله را عقلانی تر می گویند . بدین صورت:« بعد از صد سال یا دویست سال ...» یا اینکه « اگر یک روزی مرگ فرا رسید» . که این هم اگرچه از جمله« خدا نکنه » بهتر است، ‌ولی بازهم هیچ کس حتی خدا یک چنین قولی را مبنی بر زندگی طولانی به ما نداده است. لذا بهتر است از ادبیات روان تری در رابطه با مرگ استفاده کنیم.

شاید با خواندن متن بالا تا اینجا کمی تعجب کنیم ، و فکر کنیم این حرفها کمی یا حتی خیلی غیر منطقی است. ولی با خواندن مطلب ذیل شاید تا اندازه ای بتوانیم ، نوع دیگر دیدن و اندیشیدن را نیز تجربه کنیم.

از نظر روانشناختی وقتی مرگ عزیزانمان اتفاق می افتد ، ۴ مرحله متوالی به ترتیب اتفاق می افتد که باید از این مراحل عبور کرد.

۱ ) مرحله انکار

۲ ) مرحه خشم

۳) مرحله غم

۴) مرحه پذیرش

۱) در مرحله انکار، قبول مرگ عزیزمان بسیار غیر ممکن خود را نشان می دهد. این مسئله مخصوصاً در حوادثی که منجر به مرگ مغزی می شود بیشتر مشهود است. بی دلیل نیست بیشتر بازماندگان فردی که مرگ مغزی شده است، با اهداء ‌اعضاء ‌موافقت نمی کنند. چون انکار واقعیت مرگ یکی از مراحل است. برنامه ای که در بالا به آن اشاره کردیم کمک موثری به ما می کند که این مراحل را به خصوص مرحله انکار را به سرعت سپری کنیم.

۲) در مرحله خشم ،‌ در اینجا اگرچه مرگ عزیزمان را باور کردیم ولی نسبت به علل آن خشم می گیریم و جالب این است که این خشم را ممکن است به دیگران نیز انتقال دهیم. این مسئله را بیشتر در چنین حوادثی شاهد هستیم : تصادفات رانندگی ؛ سکته هایی که به خاطر یک بگو مگو پیش آمده؛ یا در اتاق عمل جراحی که ممکن است با پزشک سر دعوا برداریم . لذا به هنگامی که در این مرحله هستیم ، ممکن است حرفهای ناشایست به مسببین بزنیم یا دست به انتقام یا رفتارهای تهدید کننده بزنیم. اگر فردی به علت تصادف باعث مرگ کسی شده است ، بهتر آن است که در این مرحله ، اقدامی به گرفتن رضایت از بازماندگان متوفی نکند که نتیجه عکس خواهد گرفت. اگر هم مسببی برای مرگ عزیزان نیابیم ممکن است خدایی ناکرده ، شروع به شکایت از خدا بکنیم ، مثلا « خدایا چرا باید اینطور می شد یا ...» . برنامه ریزی مرگ که در این یادداشت اشاره شد ، موجب عبور سریع از مرحله خشم می شود.

۳) مرحله غم ،‌ نسبت به سایر مراحل قبل طولانی تر است. ولی حداکثر نباید از شش ماه بیشتر شود. در غیر این صورت ، مسئله افسردگی و درمان آن باید در نظر گرفته شود. برنامه ریزی برای مرگ ، کمک فراوانی در جهت کوتاه شدن این مرحله می کند.

تمرکز زدایی نیز تکنیکی هست که می تواند در این زمینه به فرد غمگین کمک کند و آن اینست که به جای تمرکز بر روی خاطراتی که با متوفی داشته ایم. دنیای دید خود را وسیع کنیم و وقت بیشتری با زندگان بگذاریم ، یعنی کسانی که هنوز نوبت از دست رفتنشان نرسیده است. بیشتر اوقات فقط یک داغ عزیز دیده ایم و این فرصت خوبی است که بیشتر به دیگر عزیزانمان نزدیک شویم و قدر آنها را بدانیم.

۴) مرحله پذیرش که از دید عموم ، به اشتباه فراموشی مردگان نام گذاشته می شود، مرحله آخر در رابطه با مرگ عزیزان است. همه باید به این مرحله برسند ولی برنامه ریزی در مورد مرگ اولاً‌ باعث تسهیل این روند می شود ؛ ثانیاً موجب سرعت آن می شود ؛ ثالثاً عوارض منفی ناشی از داغ عزیزان را از بین می برد،‌به علاوه اینکه به ما در خودشناسی بینش می دهد.

استفاده دیگری که از این مراحل می شود ، نحوه تسلی دادن به بازماندگان و داغ دیدگان است. اگر ما با این مراحل آشنا باشیم ، به نحو موثر و مفیدی با بازماندگان همدردی می کنیم.

الف) به فرد داغ دیده مخصوصاً در مراحل نخست ، نصیحت نکنیم مثلا اینکه «این شتری هست که در خانه همه می خوابه » یا اینکه « تو باید صبور باشی ، تو باید تکیه گاه باشی ». همچنین به او نگوئیم « تو غمگین نباش ، او الان در بهشت جایش خوب است » .

ب )‌ بیشترین کمک ما به داغ دیدگان ابراز همدردی با جملاتی مانند: « فوت عزیزتان برای ما نیز بسیار متاثر کننده بود» یا « واقعا داغ بزرگی برای شما بوده »یا « الان لحظات سختی باید برای شما باشد».

ج )‌ شاید بتوان گفت سکوت و در آغوش گرفتن داغ دیده، کمک بسیار موثری به او در طی کردن مراحل چهارگانه پذیرش مرگ است.

د )‌کمک به داغ دیده در جهت کارهای اجرایی متعدد ‌از قبیل ،‌کارهای پزشکی قانونی، هماهنگی جهت صدور مجوز و کفن و دفن، هماهنگی مراسمات و .... ، بسیار در تسکین داغ دیده موثر است.

هـ )‌ در مرحله سوم یعنی غم ، که معمولاً مراسمات تمام شده و شرکت کننده گان نیز دور فرد را خلوت کرده اند و بیشتر بعد از هفتم یا چهلم نمود پیدا می کند، بهتر است که به این افراد سر بزنیم ، یا آنها را به منزل دعوت کنیم . همچنین با صحبت های شناختی ،‌فلسفی یا توصیه های دینی و نصیحت هایی را که در بند (‌الف ) ‌آورده شده، می توانیم مرحله خروج از غم و پذیرش را سهل کنیم. به شرطی که بستر مناسبی از نظر محیطی فراهم کرده باشیم.

در خاتمه باید به این موضوع اشاره کنیم که برنامه ریزی برای مرگ که در اوائل این یادداشت توضیح داده شد. اولا عبور از چهار مرحله کنار آمدن با مرگ عزیزان را تسهیل می کند . ثانیاً پرداختن به این برنامه ، ناخودآگاه ما را به سوی فلسفه زندگی و مرگ می کشاند و می تواند باعث تغییر در رویه زندگی ما شود. با این برنامه ما متوجه این نکته مهم می شویم که آرزوها و برنامه های خیالی و زیادی برای اهداف نه چندان روشن آینده خود داریم ، لیکن مرگ را که کاملا طبیعی و در کنار ماست و مهمترین مرحله زندگی را تشکیل می دهد ، غیر منصفانه نادیده می گیریم. مرگ را هم اکنون برای خود و عزیزانمان با برنامه قبلی بپذیریم ، قبل از آنکه بدون آمادگی، ما را فراگیرد

 

 

استرس تان را خودتان کنترل کنید!

استرس تان را خودتان کنترل کنید!

شاید برای شما هم پیش آمده که صبح خواب بمانید و فرصت کمی داشته باشید تا به اتوبوس، مترو و ... یا به محل کارتان برسید. با عجله لباس می پوشید و از خانه خارج می شوید. با ترافیک سنگین و چراغ های قرمز پیاپی روبه رو هستید؛ در حالی که تپش قلب دارید، چهره تان برافروخته است و قطرات عرق سرد بر پیشانی تان نشسته، دهان تان خشک شده، به ساعت نگاه می کنید و بسیار تندخو، تحریک پذیر و فزون تنش شده اید و تمرکز خودتان را از دست داده اید و...

در دنیای پیچیده امروز و در ارتباطات گسترده انسان ها، هیچ کس را نمی توان یافت که ایمن و مصون از استرس و فشار روانی باشد. همه ما در روز با طیف متفاوتی از رویدادهای استرس زا مواجه هستیم. صبح دیر از خواب برخاستن، ایستادن در صف نانوایی، انتظار کشیدن در ایستگاه اتوبوس، ترافیک، گم کردن پول، تصادف، دیر رسیدن به محل کار یا کلاس درس و... نمونه هایی است که اشخاص را به درجات مختلف با استرس مواجه می کند.


به عقیده برخی، «استرس» تنش روان شناختی ناشی از برخی رویدادها و موقعیت هاست و به نظر شماری از روان شناسان، استرس موقعیتی است که موجود زنده تحت یک عامل استرس زا قرار دارد و این عامل به طور خودکار سبب افزایش فعالیت بدنی و تپش قلب... و در طولانی مدت عامل فروپاشی موجود زنده یا پدید آمدن یک اختلال روانی در او می شود. و گروهی نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند که استرس، فشار روان شناختی یا جسمانی یا تنشی است که از طریق رویدادها یا تجارب جسمانی، هیجانی، اجتماعی، یا شرایط شغلی پدید می آید و شخص در کنترل کردن یا تحمل آن، با مشکل مواجه است.


هنگامی که شخص تحت استرس است بدن او تغییرات فیزیولوژیکی را تحمل می کند که بخشی از آن ناشی از فعالیت سیستم عصبی خودکار است که سبب افزایش تپش قلب و فشارخون می شود و از سوی دیگر تغییر در میزان ترشح هورمون ها را نیز نباید از یاد برد. استرس مداوم سبب بروز اختلال های جسمانی نظیر زخم های گوارشی، افزایش فشارخون و بیماری قلبی می شود و در برخی پژوهش ها مشخص شده که استرس در بیش از پنجاه درصد اختلال های جسمانی نقش عمده ای دارد.

پس بهتر است تکنیک هایی را برای کاهش استرس فراگیریم. برخی از این تکنیک ها و روش ها عبارت اند از:

1 – صبح ها پانزده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید.


2 - از شب پیش برای صبح فردا آماده شوید.


3 - لباس مناسب بپوشید و از پوشیدن لباس های تنگ اجتناب کنید.


4 - از اشخاصی که همواره درباره مسائل دیدگاه منفی دارند اجتناب کنید.


5 - قدرت گفتن «نه» به دیگران را در خودتان تقویت کنید.


6 - برای کلیدهای خود، یک سری کلید یدک تهیه کنید.


7 - لبخند بزنید.


8 - به مشکلات به عنوان چالش و هماوردجویی بنگرید.


9 - نیازهای خودتان را پیش بینی کنید.


10- به حافظه خودتان زیاد اعتماد نکنید، کارهایی که باید انجام بدهید یادداشت کنید.


11- کارهای بزرگ خود را به بخش های کوچک تر تقسیم کنید.


12- از اسناد مهم کپی تهیه کنیدو در جای امنی نگه دارید.


13- در زندگی بی نظم نباشید.


14- دلیلی ندارد که شما پاسخ همه چیز را بدانید.


15- زیر باران قدم بزنید.


16- در برنامه روزانه خود، زمانی را به سرگرمی و تفریح اختصاص بدهید.


17- دوش بگیرید.


18- از تصمیمات خود آگاهی کامل داشته باشید.


19- به خودتان اطمینان داشته باشید.


20- به خودتان مطالب منفی نگویید.


21- دایماً به آینده فکر نکنید.


22- برای خودتان اهدافی را در نظر بگیرید.


23- به ستاره ها نگاه کنید.


24- آرام تنفس کردن را تمرین کنید.


25- به موسیقی کلاسیک گوش دهید.


26- برای خودتان گل بخرید.


27- با دوستانتان صحبت کنید.


28- کارهای امروز خود را به فردا موکول نکنید.


29- در همه زمینه ها اعتدال را حفظ کنید.


30- کارهای خود را به بهترین نحو و با دقت انجام دهید.


31- به کارهای هنری بپردازید.


32- به ظاهر خودتان توجه داشته باشید.


33- به پرندگان غذا بدهید.


34- به یک نفر بگویید «روز خوبی داشتم».


35- به مقدار کافی بخوابید.


36- برای یکی از دوستانتان که از شما دور است نامه بنویسید.


37- یک کار ساده جدید فرابگیرید.


38- به دیدن مسابقه ورزشی بروید و تیم مورد نظرتان را تشویق کنید.


39- کمتر سخن بگویید و بیشتر گوش بدهید.


40- شنونده خوبی باشید.


41- برای رسیدن به اهدافتان، راه های جایگزین نیز در نظر بگیرید.


42- به یاد داشته باشید استرس یک نگرش است .


43- یادتان باشد شما همواره حق انتخاب دارید.

استرس چیست؟

عموماً استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد.

استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.
طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه (HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از این عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود. اولین مرحله، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد. دومین مرحله، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین مرحله که فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پُر توقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.
هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود. اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.
از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.

خلاصه-
استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است.

- استرس در حد کم لازم و ضروری است.

- سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی.

- بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند.

- استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود.

- متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند.

- حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود.


منبع: روشهای کاهش فشار روانی - مترجم : سیاوش جمالفر - مهرنوش انصاری
ادامه مطلب ...

تنبلی و اهمال کاری و راه هایی برای رفع آن

آیا شما اهل اهمال و دفع الوقت هستید؟ اگر شما نیز مثل بسیاری از آدم ها باشید، پاسخ این سؤال مثبت است. اما این احتمال هست که شما نخواهید با اضطرابات حاصل از زندگی اهمال کارانه سر کنید. ممکن است بیشتر کارها را در حالی که میل به انجامشان دارید به تعویق بیندازید، و به دلایلی به طفره رفتن و تعلل ورزیدن ادامه دهید. این روال مسامحه کاری از جنبه های بسیار خسته کننده زندگی است. اگر شما به سختی گرفتار این حالت باشید کمتر روزی می گذرد که نگویید «می دانم باید آن کار را سامان دهم، اما باشد برای بعد.» گناه این نقطه ضعف را به سادگی نمی توان متوجه عوامل بیرونی دانست. تعلل ورزیدن و ناراحتی های حاصله از آن تماماً به خود شما بستگی دارد.
چند نمونه از اهمال کاری و تنبلی متداول
بعضی زمینه هایی را که در آن انتخاب «تعلل ورزی» بسیار سهل تر از انتخاب «عمل» است عبارتند از :
1 - ادامه دادن به شغلی که امکانی برای رشد و پیشرفت ندارد .
2 – اصرار بر حفظ روابطی که نابسامان شده است. متأهل یا مجرد ماندن فقط به امید این که اوضاع بهتر خواهد شد.
3 - امتناع از کوشش در حل مشکلاتی که در روابط مختلف پیش می آیند، از قبیل مشکلات جنسی – خجالت و یا ترس. به جای این که اقدامی سازنده به عمل آورید فقط منتظر می مانید تا اوضاع خود به خود بهبود یابد .
4 - بی توجهی به اعتیاداتی از قبیل الکلیسم – مواد مخدر، قرص های آرام بخش یا سیگار. به خود می گویید «هر وقت آمادگی داشتم آن را ترک می کنم » در حالی که می دانید به تعویق انداختن این کار به سبب تردیدی است که نسبت به توانایی خود دارید.
5 - به تعویق انداختن کارهای دشوار یا کم اهمیت نظیر نظافت منزل.
6 - طفره رفتن از مواجهه با دیگران مثلاً یک شخص بلند مقام یا یک دوست؛ با ماندن در انتظار فرصت مناسب کم کم به این نتیجه می رسید که چنین برخوردی لازم نیست، در حالی که ممکن است این مواجهه روابط شما را، یا کیفیت خدمات را، بهبود بخشد .
7 - تصمیم به شروع رژیم غذایی مناسب از فردا یا هفته بعد. البته چون «به تعویق انداختن» از رژیم گرفتن آسان تر است می گویید «فردا رژیم می گیرم»؛ فردایی که هیچوقت نخواهد آمد.
8 - به تعویق انداختن کارها به بهانه خواب یا خستگی .
9 - خستگی و بهانه ، احساس کسالت و ملال و مریض شدن، شیوه های عالی برای تعلل ورزیدن است.
دلایل ادامه اهمال کاری و تنبلی
ریشه اهمال کاری و تنبلی کردن را می توان در خود فریبی و فرار از قبول مسئولیت دانست. در اینجا مهمترین بازده های مسامحه کاری را ذکر می کنیم.
1 - تعویق هر امر به شما امکان می دهد تا از فعالیت های ناخوشایند فرار کنید.
2 – از راه خود فریبی می توانید احساس آرامش کنید.
3 - تا زمانی که به تعلل ورزی خویش ادامه می دهید می توانید پیوسته همانگونه که هستید باقی بمانید .
4 - با احساس ملال، کسی یا چیزی را موجب اندوه خود دانسته و سرزنشش می کنید، تا مسئولیت را از دوش خود بردارید و متوجه امر کسالت آور بیرونی کنید.
5 – با انتظار بهتر شدن اوضاع می توانید بنشینید و دنیا را به خاطر اندوه خود سرزنش کنید؛ اما اوضاع هیچگاه به نفع شما تغییر نمی کند، این یک شیوه عالی برای اجتناب از کار کردن است .
6 - با دوری گزیدن از فعالیت هایی که مستلزم مخاطره است برای همیشه از احتمال شکست دوری می کنید.
7 – آرزو می کنید که خواسته هایتان خود به خود برآورده شوند.
8 - ابراز همدردی دیگران و دلسوزی شخص خودتان را جلب می کنید تا به خاطر احساس اضطراب شما که ناشی از انجام ندادن کارهایی است که نتواسته اید بکنید همواره دلسوزتان باشند .
9 - با اجتناب از کار می توانید از موفقیت فرار کنید. در نتیجه از احساس آدم خوب و لایق بودن و بلکه پذیرش مسئولیت هایی که موفقیت به همراه دارد نیز احتراز خواهید کرد.
چند روش برای از بین بردن اهمال کاری و تنبلی
1 - یک روز تصمیم بگیرید که فقط به زمان حال بیندیشید، و سعی کنید آن پنج دقیقه را صرف انجام کاری که «می خواهید» بکنید. در این فاصله کوتاه از به تعویق انداختن آنچه موجب ارضای خاطر شماست اجتناب کنید.
2 - بنشینید و شروع به کاری کنید که به تعویق افکنده اید: نوشتن یا خواندن کتابی که قصد داشته اید. خواهید دید که اهمال شما هیچ ضرورتی نداشته، زیرا همین که تعلل را کنار بگذارید، دست زدن به کار دلخواه را به احتمال زیاد دلپذیر و لذتبخش خواهید یافت. شروع به اجرای کار مورد نظر عملاً موجب می شود تا اضطراب خود را نسبت به انجام تمامی آن کار فراموش کنید.
3 - وقت مشخصی را تعیین کنید و این وقت را منحصراً به انجام کاری که به تعویق انداخته اید اختصاص دهید. خواهید دید که همین پانزده دقیقه کوشش کل مشکل تعلل ورزی شما را از میان برمی دارد.
4 - خود را مهمتر از آن بدانید که با اضطراب درباره کارهایی که باید به انجام برسانید زندگی کنید. بار دیگر که می بینید اضطراب ناشی از تعویق کاری ناراحتتان می کند، به یاد بیاورید مردمی که خویشتن را دوست دارند اینگونه خودشان را آزار نمی دهند .
5 - زمان حال را با دقت بررسی کنید. ببینید اکنون از چه چیز اجتناب می نمایید و شروع به مقابله و مبارزه با ترس از زندگی، مثبت و سازنده کنید. به تعویق اندازی موجب نگرانی نسبت به امری در آینده می شود و این نگرانی جانشین زمان حال شما می شود.
6 - تصمیم بگیرید و عمل کنید؛ حالا، رژیم غذایی متناسب را شروع کنید؛ همین الان. به این طریق است که با مشکلات خود مقابله خواهید کرد. با عمل در «همین لحظه» عمل کنید. تنها چیزی که مانع شما می شود خود شما، و انتخاب های بیمارگونه ای است که به عمل آورده اید زیرا قدرت خودتان را باور نداشته اید. خیلی ساده است فقط عمل کنید .
7 - نگاه دقیقی به زندگی خود بیندازید؛ اگر می دانستید فقط شش ماه دیگر زنده خواهید بود، آیا همین روش ها و همین کارها را انتخاب می کردید؟
 دیگر به خود نگویید که عملکردتان باید خوب باشد. به خاطر داشته باشید که نفس عمل کردن بسیار مهمتر است.
8 - در به عهده گرفتن کاری که از آن پرهیز دارید شجاع باشید. یک عمل شجاعانه می تواند همه ترس های شما را از بین ببرد. دیگر به خود نگویید که عملکردتان باید خوب باشد. به خاطر داشته باشید که نفس عمل کردن بسیار مهمتر است.
9 - تصمیم بگیرید که تا لحظه خوابیدن خسته نشوید اجازه ندهید که خستگی یا بیماری، وسیله ای برای فرار از کار یا به تعویق انداختن آن شود .
10 - کلمات «امید» ،«آرزو» و«شاید» را از فرهنگ لغات خود حذف کنید. این کلمات، ابزار به تعویق اندازی کارها هستند. هر وقت این کلمات وارد ذهن شما می شوند، جملات تازه ای را جانشین آنها سازید، مثلاً جمله «امیدوارم کارها رو به راه شوند» را به جمله «آن کار را عملی خواهم ساخت» تبدیل کنید.
11 - رفتارهای منتقدانه خود را هر روز یادداشت کنید. با نوشتن، دو منظور زیر حاصل خواهد شد: 1) چگونگی بروز رفتار انتقادی را در زندگی خود مشاهده خواهید کرد 2) تعداد دفعاتی که انتقاد می کنید، نوع انتقاد، وقایع و افرادی که به این حالت شما مربوط می شوند، مشخص می گردند. همچنین از انتقاد کردن دست برخواهید داشت، زیرا نوشتن موارد آن در یادداشت روزانه عملاً کار بسیار دردناکی می شود.
12 - اگر دلتان می خواهد دنیا تغییر کند، شکوه و شکایت نکنید. کاری بکنید به جای این که لحظات خود را با انواع نگرانی های اختلال آمیز نسبت به کارهای عقب مانده بگذرانید، با این نقطه ضعف فلاکت بار مبارزه کنید و پیوسته در لحظه حال زندگی کنید. یک فرد عمل کننده باشید، نه آرزو کننده یا امیدوار یا انتقاد کننده

اصول و مبانى آموزش مسائل دینى به کودکان و نوجوانان

چکیده
روش ها و شیوه هاى آموزش نماز در کودکان و نوجوانان، بر اصولى استوار است که مهم ترین آن ذکر مى گردد:
«اصل» به معناى بن، ریشه، زیربنا و اساس است. کلمه «اصل» را عرف عامه در مقابل «بدل» و در مقابل «فرع» استعمال مى کند، اما مقصود از این واژه در این جا، مفهوم فلسفى آن است که با معناى «منشأ» و «مصدر» برابر مى شود. علماى تعلیم و تربیت نیز از اصول و مبانى تعلیم و تربیت چنین برداشتى دارند.
در این مقاله، سعى شده است اصول و مبانى آموزش نماز در کودکان و نوجوانان از دیدگاه دینى (برگرفته از قرآن، احادیث و روایات ائمّه اطهار(علیهم السلام) و نظریات علماى تعلیم و تربیت) به صورت تطبیقى، تبیین و تشریح گردد.
در آموزش و تعلیم هر موضوعى، اصول و مبانى ساختار آن موضوع از اهمیت ویژه و اساسى برخوردار است.
اصول و مبانى هر علمى به منزله ستون و پایه ساختمان است که در استحکام و عمر آن نقش اساسى دارد. در علوم گوناگون نیز مانند جامعه شناسى، روان شناسى، تعلیم و تربیت، و راهنمایى و مشاوره، اصول و مبانى این علوم نقش اساسى بر عهده داشته و در واقع، فعالیت ها و روش ها مبتنى بر اصول آن علم است; مثلاً، در راهنمایى و مشاوره، اصول و مبانى این علم به فعالیت ها، روش ها و فنون مشاور جهت مى دهد و نقش بنیادى و اساسى در فعالیت هاى مشاور ایفا مى کند.
روش ها و شیوه هاى آموزش مسائل دینى (نماز) در کودکان و نوجوانان بر اصولى استوار است که به ذکر مهم ترین آن ها در این نوشتار پرداخته شده است.
1 . فطرى بودن مسائل دینى (نماز)
نیاز به پرستش و نیایش یکى از نیازهاى اساسى و عمیق است که در عمق روان بشر وجود دارد.
در بررسى تاریخى، این موضوع ثابت شده است که پرستش جزئى از وجود و کشش فطرى انسان است. گاهى که این میل و روح پرستش توسط انبیا(علیهم السلام) در مسیر صحیحى قرارگرفته، به خداپرستى ختم شده، اما گاهى بر اثر جهل، انحراف و لجاجت، موجودات و اشیاى گوناگون مانند سنگ و چوب، ماه، خورشید، آتش، گاو و پول مورد پرستش قرار گرفته اند.
استاد شهید علّامه مطهرى(رحمه الله) در این باره مى فرماید:
«یکى از پایدارترین و قدیمى ترین تجلّیات روح آدمى و یکى از اصیل ترین ابعاد وجود انسان ها حس نیایش و پرستش است. مطالعه آثار زندگى بشر نشان مى دهد هر زمان، هرجا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. چیزى که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است; از نظر شکل، از رقص ها و حرکات دسته جمعى موزون هم راه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالى ترین خضوع ها و خشوع ها.»(1)
همه کودکان به طور فطرى کنجکاو و کاوشگر بوده و به دنبال پاسخ به سؤالات و چراها هستند و میل به پرستش و نیایش در وجودشان موج مى زند; مثلاً، وقتى بزرگ ترها به آن ها محبت و نوازش مى کنند، ممکن است قادر به تفهیم تشکر و سپاس خویش به آن هانباشند، ولى با پیام هایى که از طریق چشم و نگاه هاى معصومانه و چهره متبسم به ما مى دهند، تشکر و قدردانى خویش را ابراز مى دارند.
تجربیات و مشاهدات نیز مؤیّد این مطلب است که کودکان در تقلید و یادگیرى مفاهیم و مسائل دینى مثل نماز و روزه آمادگى بیش ترى در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان مى دهند. این موضوع مؤیّد فطرى بودن خداجویى در کودکان است.
طبق منابع اسلامى، براى ما مسلّم و متقن است که میل به پرستش، نیایش، کمال طلبى و حقیقت جویى در کودک، فطرى و درونى است. این موضوع را شواهد تاریخى (پرستش بت، خورشید، گاو و ساختن بهترین مکان ها براى معابد) و آیات و روایات تأیید مى کند.
خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید، مى فرماید: «فاَقِم وجهَکَ لِلدّینِ حنیفاً فطرتَ اللّهِ الّتی فَطَرالنّاسَ علَیها لا تبدیلَ لِخلقِ اللّهِ ذلکَ الدّینُ القَیِّمُ ولکنَ اکثرالناس لا تعلمون» (روم: 30); پس روى خود به سوى دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست; فطرتى که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونى نیست، این است دین مستقیم، ولى بیش تر مردم نمى دانند.
اگر مشاهده مى شود که گروهى از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینى ـ از جمله نماز ـ رغبت و تمایلى از خود نشان نمى دهند، این مربوط به عوامل محیطى است که فطرت کودک را از مسیر خود منحرف کرده است.
متأسفانه بعضى از والدین به دلیل عدم حساسیت و اهمیت نسبت به مسائل دینى و گاهى به دلیل سخت گیرى ها و آموزش هاى غلط و عدم آشنایى آنان با سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام)و روش هاى تربیتى، به گونه اى با کودک رفتار مى کنند که آنان نسبت به مسائل دینى بى تفاوت، کم رغبت و بعضاً از آن متنفّر مى شوند.
با کمال تأسف، باید گفت که بعضى از والدین حساسیت و دقتى که در امور دنیوى (تغذیه، لباس، درس و مانند آن) فرزندانشان از خود نشان مى دهند در مسائل معنوى و دینى آن ها ندارند. به راستى، این گروه از والدین مصداق کلام نورانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)هستند که مى فرماید:
«واى بر فرزندان آخرالزمان، از دست پدرانشان!» گفتند: یا رسول الله، منظور شما پدران مشرکند؟ فرمود: «خیر، بلکه پدران مؤمنى که واجبات دینى را به فرزندان خود نمى آموزند و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیرى مى کنند (و حال آن که) اگر کالایى به دست بیاورند از آنان راضى و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزار و آنان نیز از من بیزارند.»(2) با توجه به این اصل، که خداجویى امرى فطرى و درونى است، علماى تعلیم و تربیت اسلامى باید به فکر تهیه و تدوین کتبى باشند که شیوه هاى صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبناى فطرى بودن آن به والدین آموزش دهد تا آنان به شیوه ها و روش هاى نادرست متوّسل نشوند.

2. اختیارى بودن مسائل دینى (نماز)

انسان به اقتضاى فطرت الهى خود و به دلیل آن که موجودى است چند بعدى و به اعتبار کرامتى که خداوند براى او مقرّر نموده، موجودى است مختار و کرامت خویش را مى تواند با اختیار خود کسب نماید. در واقع، از دیدگاه اسلام، انسان موجودى است که داراى میل ها و جاذبه هاى معنوى است که سایر موجودات فاقد آن مى باشند. انسان قادر است در برابر میل هاى درونى خود ایستادگى کند و فرمان آن ها را اجرا نکند یا به بعضى از آن ها پاسخ گوید و بعضى دیگر را مهار نماید یا از آن ها در جهتى خاص استفاده کند.
این توانایى انسان به حکم نیرویى است که آن را «اراده» مى نامند و تحت فرمان عقل عمل مى کند. این توانایى بزرگ از مختصات انسان است و براساس این توانایى است که انسان یک موجود آزاد، انتخابگر، صاحب اختیار مى باشد.(3)
در قرآن و منابع تعلیم و تربیت اسلامى، دلایل متعددى وجود دارد دالّ بر آزادى و اختیار انسان; از جمله آن هاست:
ـ «اِنّا هَدیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکراً و اِمّا کفوراً» (انسان: 3); ما راه راست را به او (انسان) نشان دادیم; یا شکرگزار خواهد بود یا کفران خواهد ورزید.
ـ «فَمن شاءَ فلیُؤمِن و مَن شاءَ فَلیکفر» (کهف: 29); پس هرکه مى خواهد ایمان بیاورد و هر که مى خواهد کفر بورزد.
ـ «کلُّ نفس بِما کَسبت رهینة» (مدثر: 38); هر کس در گرو اعمالى است که آن را کسب کرده.
ـ این که انسان مى تواند مشرک باشد یا موّحد دلیل بر اختیار اوست.
ـ وجود انبیا(علیهم السلام) و تعلیم و تربیت و مسؤول بودن انسان دلیل دیگرى است بر مختار بودن او.
در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونه اى عمل کنیم که آن ها احساس آزادى کنند و با توجه به این موضوع که انسان فطرتاً خداجوست، با تذکر روش هاى صحیح، این فطرت را در وجود آنان بیدار نماییم و آن ها را به طرف پذیرش دین سوق دهیم.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) نیز با نرم خویى و با زبان لیّن افراد را به دین اسلام دعوت مى کردند. به تجربه نیز ثابت شده است که با زور و اکراه نمى توان کسى را به راه راست هدایت کرد.
خداوند تعالى مى فرماید: «اَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکوُنوا مؤمنین» (یونس: 99); اى رسول! تو کى توانى همه را با جبر و اکراه مؤمن گردانى؟
اگر به مفاد آیه «لا اکراهَ فىِ الدّین، قد تَبیّنَ الرُّشدُ مِن الغَىِّ» (بقره: 256); توجه نماییم، خداوند مى فرماید: اى پیامبر، وظیفه تو تبیین است. تبیین کردى، دیگر جاى اکراه وجود ندارد.
و یا مى فرماید: «اِنَّما علیکَ الْبَلاغُ اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرُ» (آل عمران: 20): کار تو فقط ابلاغ است، تو فقط منذر هستى.
بنابراین، نباید هیچ گاه کودکان و یا نوجوانان را مجبور به دین دارى کنیم یا براى آن که دیندار شوند، نباید به آن ها مزایاى زیادى بدهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه تهدید و تطمیع، بتوانیم آن ها را به عقیده اى معتقد کنیم، آن اعتقاد درونى خواهد بود; یعنى اعتقادى که نه براى جلب منفعت است و نه به دلیل ترس از قدرت.(4)
وقتى نوجوان مجبور به دین دارى نشود (و در دوره کودکى، سالم و عارى از انحراف پرورش یافته باشد) و دین به نحو منطقى و در شرایط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به این که به تفکر انتزاعى رسیده است اگر دلایل و اعتقادات ما محکم و قابل دفاع باشد، دین یا مذهب را خواهد پذیرفت و این دین دارى او وراثتى یا ریاکارانه و هم راه با ناخالصى نخواهد بود، بلکه «دین خالص» خواهد بود و در پى آن، به دستوراتش عمل خواهد کرد.
در دین اسلام، تأکید فراوان بر این مطلب مى شود که اصول دین تقلیدى نیست، بلکه فرد باید با آگاهى و آزادى آن را بپذیرد. بنابراین، باید تلاش کنیم که کودک و نوجوان را به طریقى مثبت و ترغیب کننده، به دین دعوت نماییم و از افرادى که داراى مبناهاى اعتقادى و فکرى قوى هستند در این زمینه، کمک بگیریم. باید توجه داشته باشیم که کودک و به ویژه نوجوان، در مقابل برخوردهاى آمرانه، مقاومت مى کند.(5)
دکتر زهرا مصطفوى نقل مى کند: همسرم به دلیل عادت خانوادگى، دخترم را از خواب صبحگاهى بیدار مى کرد و به نماز وامى داشت. امام(رحمه الله)وقتى از این ماجرا خبردار شدند، برایش پیغام فرستادند که «چهره شیرین اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن.» این کلام آن چنان مؤثر افتاد و اثر عمیقى بر روح و جان دخترم به جاى گذاشت که بعد از آن خودش سفارش کرد که براى نماز صبح به موقع بیدارش کنم.(6)
اگر والدین مى خواهند فرزندان آن ها نمازخوان و معتقد بار آیند، سعى کنند اولاً، خودشان عامل به دستورات و تعالیم دینى باشند و به دور از ریا و با خلوص نماز را به پاى دارند و خودشان بدان معتقد باشند.
ثانیاً، توجه داشته باشند که در دوران کودکى، فرزندانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبى مأنوس سازند و سعى کنند که خاطرات خوشى را در ذهن آنان ایجاد نمایند و از سخت گیرى، اجبار و اکراه آن ها خوددارى ورزند. پدرى که براى بیدار کردن دختر تازه بالغ خود براى اداى نماز صبح، دستى به گیسوان او مى کشد و با نوازش و محبت او را از خواب شیرین صبحگاهى بیدار مى کند، انجام این تکلیف دینى را با شیرینى محبت پدرانه خویش مى آمیزد و عبادت را در کام فرزندش شیرین مى سازد.
ثالثاً، والدین نسبت به مسأله نماز و مسائل اعتقادى هم چون سایر مسائل حساسیت نشان دهند. اگر آن ها به سفارش ها و سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام) و بزرگان دین عمل کنند، قطعاً فرزندانى معتقد و با نماز خواهند داشت.

3. آموزش تدریجى مسائل دینى (نماز)

آموزش معارف و مسائل دینى داراى مراتب و درجاتى است و هر مرتبه و درجه اى از آن، اصول و مقتضیاتى دارد که باید مراعات شود. تفاوت این مراتب و درجات به دلیل تفاوت هاى فردى در رشد استعدادهاى ذهنى و روحى و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات و شرایط گوناگون اجتماعى و فرهنگى در متعلّمان است.(7)
بدین روى، باید مطالب و مفاهیم آموزشى و دینى متناسب با سطح درک و قواى ذهنى و روانى متعلّمان باشد.
والدین و بزرگ سالان نباید توقّع داشته باشند که کودک آن ها سریع اهل عبادت و نماز شود. برنامه عادت دادن و آموزش آن ها به نماز باید بر اصل تدریج مبتنى باشد. کودک نباید یکباره بار سنگینى از وظایف دینى را بر دوش خود احساس کند و خود را به انجام آن موظف بداند. تکالیف سنگین و زودهنگام و خارج از طاقت و توان کودک ممکن است صدمه اى جبران ناپذیر بر اعتقادات دینى و مذهبى او وارد آورد.
در تعالیم اسلامى، توصیه هاى فراوانى در زمینه آموزش تدریجى مسائل دینى آمده است. امام جعفر صادق(علیه السلام)مى فرمایند:
«وقتى کودک به سن سه سالگى رسید، از او بخواهید که هفت بار «لا اله الاّ اللّه» بگوید، سپس او را به حال خود واگذارید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. در این هنگام، به او آموزش دهید که هفت بار بگوید «محمّدرسول اللّه» و سپس تا چهارسالگى او را آزاد بگذارید. در آن هنگام، از وى بخواهید که هفت مرتبه «صلى اللّه علیه و آله» را تکرار نماید و سپس تا پنج سالگى او را رها کنید. در این وقت، اگر کودک دست راست و چپ خود را تشخیص داد، او را در برابر قبله قرار دهید و سجده را به او بیاموزید و در سن شش سالگى رکوع و سجود و دیگر اجزاى نماز را به او آموزش دهید. وقتى هفت سال او تمام شد، به او بگویید دست و صورت خود را بشوید (در مورد وضو نیز به تدریج، وضو گرفتن را به او بیاموزید) سپس به او بگویید نماز بخواند. آن گاه کودک را به حال خود واگذارید تا نُه سال او تمام شود... در این هنگام، وضو گرفتن صحیح را به او بیاموزید و او را به نماز خواندن وادارید.»(8)
در مورد روزه گرفتن نیز به همین صورت است. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «ما اهل بیت هنگامى که کودکانمان به پنج سالگى رسیدند، دستور مى دهیم نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگى به نماز امر کنید. و ما در هفت سالگى امر مى کنیم به اندازه توانایى شان نصف روز و یا بیش تر و یا کم تر روزه بگیرند و دستور مى دهیم هنگامى که تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب شد، افطار کنند.
این کار براى آن است که به روزه گرفتن عادت کنند. پس شما کودکان خود را در نُه سالگى ]در مورد پسران [به اندازه توانایى شان امر به روزه گرفتن کنید و چون تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب گردید، افطار کنند.»(9)
تعالیم اسلام به صورت تدریجى به مردم عرضه گردیده و قرآن نیز به تدریج بر مردم خوانده شده، شراب و ربا هم تدریجاً تحریم گردیده است.
بعضى از والدین و مربیان ـ متأسفانه ـ قصد دارند در فرصتى کوتاه و سریع فراگیران خود را به سر منزل مقصودى که در ذهن خود دارند، برسانند، بدون این که آنان خود فرصت دست یابى خویش را فراهم نمایند.

علماى تعلیم و تربیت در این باره چنین اظهارنظر کرده اند:

اگر پیام تربیتى با سرعت و تعجیل و بدون درنظر گرفتن فرصت درون سازى از جانب کودک به او ارائه گردد (هر چند یک انتقال صورى انجام گرفته است)، اثر آن پایدار و مانا نخواهد بود. بنابراین، بهتر است کودک هر چیزى را هرچند اندک باشد، خوب یاد بگیرد و هضم و جذب نماید، وگرنه دیگران و خود را با دانش سطحى و قشرى خویش گول خواهد زد.
آنچه تاکنون مشخص گردیده نشان دهنده آن است که سرعت بیش از اندازه و به دور از توانمندى و جذب ظرفیت طبیعى کودک، فرایند درون سازى مفاهیم تربیتى را مختل مى سازد. در واقع، هماهنگى مشترک بین توانایى و قابلیت مترّبى از یک سو و امکانات مناسب تربیتى از سوى دیگر است که میزان سرعت متناسبى را مى طلبد که تشدید و یا تخفیف بیش از حد آن به اختلال در فرایند تربیت و حتى اختلال در تعادل شخصیت متربّى منجر مى گردد. یافته هاى اسمداسلاند (smed slund) 1961 نیز نشان مى دهد که اگر فرایند تربیت در قالب مراحل تحوّل روانى با تسریع بیش از حد همراه باشد، یادگیرى مفاهیم و ارزش هاى اخلاقى ـ تربیتى ناپایدار خواهد بود تا حدى که کودک قادر به تعمیم اصول یادگرفته شده به شرایط جدید و موقعیت هاى تازه نیست.(10)
مربیان آگاه، عالم و بصیر زمان مناسب را تشخیص داده و آموزش را بر مبناى آمادگى و توانایى ذهنى و روانى کودک منطبق کرده، نتیجه مطلوب را به دست مى آورند.

4. اعتدال در آموزش مسائل دینى (نماز)

اعتدال و میانه روى، زیربناى تعالیم است، به گونه اى که در همه دستورات و مقرّرات آن، از هرگونه افراط و تفریط جلوگیرى به عمل آمده است; در عبادت، تحصیل علم، خوردن، پوشیدن، رفاقت، دشمنى و در سایر شؤون زندگى، همه جا میانه روى توصیه شده است.
اصل تعادل از اصولى است که در قرآن کریم بدان عنایت شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید: «وَ لَذلِکَ جَعَلناکُمْ اُمَّةَ وسطاً» (بقره: 143) ما شما را امّتى میانه و معتدل قرار دادیم. هم چنین در حیات سراسر نورانى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و ائمّه هدى(علیهم السلام)، در تمامى اعمال و رفتارشان مى توان تعادل را مشاهده کرد.
امام على(علیه السلام) درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «سیرتُه القصد» سیره آن حضرت تعادل و میانه روى بود.
انسان موجودى است چند بعدى و چند کانونى. اسلام نیز، که دین جامع و کاملى است، به تمام نیازهاى انسان توجه کرده است. براى رشد، تعالى و کمال بشر، لازم است همه ابعاد انسان به صورت هماهنگ و متعادل رشد و تکامل یابد تا انسان حقیقى پرورش یافته، انسانیّت او تحقق یابد.
عدم توجه به تمام ابعاد وجودى انسان و یا توجه بیش از حد به یک بعد و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، جامعیت و وحدانیت وجود آدمى را نادیده گرفته، انسان را یک بعدى و تک ساحتى مى سازد.(11) اگر انسان را فقط در یک بعد ببینیم و او را در همان بعد تربیت کنیم، در حقیقت، موجبات مرگ و نابودى شخصیت انسانى او را فراهم کرده ایم. متأسفانه بیش تر انسان ها و بسیارى جوامع فاقد این اصل در زندگى بوده و هستند و در دام افراط و یا تفریط غلتیده اند و از مسیر صحیح و تعادل و تکامل خارج شده اند. ریشه بسیارى از انحرافات فردى، اجتماعى، اخلاقى و روانى را مى توان در عدم رعایت اصل تعادل جستوجو کرد.
دکتر رجبعلى مظلومى مى نویسد: «میانه روى در عبادت هم باید مراعات شود. درست است که توصیه ها و تشویق هاى پیشوایان دین هر انسانِ محبّ پروردگار را به انجام عبادات راغب مى گرداند، اما توانایى ها و آمادگى هاى روحى او نیز شرط است. اگر او با تحمیل عبادت بر خود، لذّت عبادت را از خویش سلب کند و خود را در آن به تکلّف اندازد، نه عبادت او عبادتى سالم محسوب مى شود و نه خود او از عبادتش بهره معنوى مى برد.»(12)
ظرفیت انسان براى عبادت، محدود است. از این رو، باید سعى شود عبادت با نشاط باشد. اگر نشاط از بین برود، عبادت جنبه تحمیلى پیدا مى کند و در حکم خوردنى نامطبوع و مهوّعى مى گردد که واکنش بدن پس زدن و نپذیرفتن آن است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «دین اسلام دینى است متین، محکم و منطقى و مبتنى بر ملاحظات دقیق روانى و اجتماعى; سفارش مى کند که با مدارا و متانت حرکت کنید و عبادت خود را مبغوض و منفور نفس خویش قرار ندهید; به گونه اى عمل نکنید که نفستان عبادت را دشمن بدارد، بلکه طورى عمل کنید که نفس، عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن گردد. مانند اسب سوارى نباشید که در اثر تندى و شتاب زیاد (سواره اى که میزان توانایى مرکوب را در نظر نمى گیرد و تنها شلاق را مى شناسد); نه خود به مقصد مى رسد و نه براى مرکب او کمر و توانایى مى ماند (زانو مى زند و قدم از قدم نمى تواند بردارد.)(13)
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) همان گونه که با غرق شدن در مسائل مادى و شهوانى مخالف بودند، با رهبانیت و عبادت هاى صوفیانه نیز مخالفت مىورزیدند و در برخورد با کسانى که نسبت به مسائل زندگى بى اعتنا شده و به عبادت پرداخته بودند، مى فرمودند: «بدن شما و زن و فرزند و یارانتان بر شما حقوقى دارند و باید آن ها را رعایت کنید.»
عثمان بن مظعون، که از یاران پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و از مسلمانان فداکار بود، روزى هم سرش خدمت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: شوهرم، عثمان، مدتى است از کار و زندگى دست کشیده و کمر به عبادت خدا بسته است. او تمام روزها روزه مى گیرد و تمام شب ها را به نماز و عبادت مى گذراند.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) که همواره درس اعتدال و میانه روى به مردم مى دادند و با هرگونه افراط و تفریط مبارزه مى کردند، از شنیدن این خبر غضبناک شدند و بلافاصله به جایگاهى که عثمان براى عبادت انتخاب کرده بود، رفتند. عثمان مشغول نماز بود، وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)را دید، زود نماز را به پایان رسانید و در پیشگاه آن حضرت عرض ادب کرد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: «اى عثمان، خداوند در آیین من رهبانیت و ترک دنیا قرار نداده، بلکه مرا با دینى پاک و آسان و گشاده مبعوث کرده است. من که پیامبر شما هستم، هم روزه مى گیرم، هم نماز مى خوانم و هم به زن و زندگى خود مى رسم. کسى که آیین مرا دوست دارد، باید روش هاى مرا سرمشق خود قرار دهید. یکى از روش هاى من ازدواج و تشکیل خانواده و توجه به زن و زندگى است.»(14)
امام جعفرصادق(علیه السلام) مى فرماید: «در جوانى، سخت مشغول عبادت بودم. پدرم به من فرمود: فرزندم، (زیاد خود را خسته مساز) کم تر از این مقدار هم مى توانى انجام دهى. به درستى که خداوند اگر بنده اى را دوست داشته باشد، به عبادت اندک او راضى خواهد شد.»(15)
هم چنین ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده است: «(زمانى که به همراه پدرم به حج مشرف شده بودم) روزى با پدرم طواف مى کردم، در حالى که جوان بودم. (در یکى از شوط ها،) سخت مشغول عبادت بودم و عرق مى ریختم. در این حال، پدرم از کنارم عبور مى کرد، مرا دید و فرمود: جعفر! فرزندم! اگر خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، او را به بهشت مى برد و از او به عبادتى اندک خشنود مى شود.»(16)
فجیع عقیلى مى گوید: امام حسن(علیه السلام)به من فرمود: هنگامى که پدرم در حال احتضار بود، وصیت کرد: در عبادت، میانه رو باش و آنچه را همیشه مى توانى انجام دهى و در توان توست، انجام ده (نه آنچه را که تاب و توان آن را ندارى.)»(17)
بى اطلاعى برخى از والدین و مربیان از مراحل رشد و تحوّل روانى کودکان و نوجوانان و هم چنین ناآگاهى آنان از روش هاى برخورد ائمّه اطهار(علیهم السلام)در این زمینه، و نیز اتّکا به دانسته ها و تجربیات غیرعلمى و غلط خویش و نیز اظهارنظرهاى غیر مسؤولانه بعضى از مبلّغان، که سخنانشان پایه و اساس دینى، علمى و منطقى ندارد، موجب مى شود چنان رفتارى با کودکان و نوجوانان داشته باشند، که بعضاً به حال آن ها مضر است. تأکید بیش از حد والدین و علاقه مفرط آنان به مذهبى شدن فرزندانشان و بى توجهى به توان، استعداد و نیازهاى روحى و روانى آنان و خارج شدن از مرز