تفاهم نامه ی جنسی ،مانعی برای طلاق
خداوند انسان را به گونه ای آفریده که بدون همسر ناقص است. انسان هرچه از نظر علم و ایمان و فضایل اخلاقی بالا برود، تا ازدواج نکند به کمال مطلوب نمی رسد. ازدواج و تشکیل خانواده برای همه انسان ها یک امرطبیعی و معمولی بوده است و نمی توان از آن صرف نظر کرد و برهمین اساس باید وجود هرگونه مشکلات را از سر راه برطرف کرد و وصول به آن را آسان نمود. اما این همه ی ماجرا نیست و وقتی خانواده تشکیل می شود ،حفظ آن و تداوم عشق و علاقه بین همسران از اهمیت زیادی برخوردار است.
سازگاری زناشویی سنگ زیربنای عملکرد خوب خانواده است، نقش والدین را تسهیل و عمر زن و شوهر را طولانی می کند. ازطرفی باعث افزایش سلامتی، توسعه اقتصادی و رضایت بیشتر از زندگی می شود.
انسان دارای غرایزی است که هریک از آنها باید به گونه ای شایسته ارضا شود. غریزه جنسی یکی از غرایز اصیل انسانی و از نعمت های الهی است که در وجود انسان نهاده شده، به گونه ای که استفاده معتدل و صحیح از آن موجب بقای نسل انسان می شود و سوءاستفاده از آن عوارض سوءجسمانی و روانی دارد.
همیشه شنیده ایم که بهترین راه ارضای غریزه ی جنسی در خانواده است اما چرا این روزها بیشترین آمار ازدواج موقت را مردان متاهل تشکیل می دهند؟زیرا ارضای غریزه ی جنسی کار ساده ای نیست و بسیاری از زنان و مردان در خانواده ی خود در مسئله ی جنسی مشکل دارند اما ممکن است هیچگاه بیان نکنند.
همسران باید از جذابیت های خود آنچنان وجود همسر خود را سیراب نمایند که در برابر محرک های تصویری و کلامی نامحرمان کاملاً مصون باشند. امروزه بسیاری از زن ها و شوهرها بجای اینکه برای هم آرایش کنند برای بیرون از منزل آرایش می کنند.و این موضوع گاهی باعث می شود طرفین به فکر ارضای این نیاز خارج از چهارچوب خانه باشند.
بسیاری از تحلیل گران مسائل اجتماعی دلیل خیانت همسران به هم را نارضایتی جنسی آن ها می دانند. متاسفانه وقتی غریزه در کانون خانواده ارضا نشود و مرد به زن و زن به مرد بی توجه شود ، غرایز خود را بطور ناصحیح در خارج از منزل ارضاء خواهند کرد و محیط اجتماعی دستخوش نابهنجاری های زیادی می گردد که یکی از تبعات این نابهنجاری ها می تواند بروز روابط ناسالم اجتماعی باشد.
وقتی زن و شوهر از نحوه ارضای غرایز یکدیگر بی اطلاعند، یک زن آموزش ندیده که یک مرد چگونه است یا یک مرد آموزش ندیده که یک زن چه خصوصیات روحی و عاطفی دارد و آداب صحیح معاشرتها و رفتارهای زناشویی را نمی دانند و زمانی هم که با مشکل مواجه می شوند بخاطر حجب و حیا طرح موضوع نمی کنند بتدریج کدورت ها، بهانه گیری ها، حساس شدن های بی مورد، درگیری ها، خشونتها، بی حرمتی ها، تنفر و بعد هم طلاق شکل می گیرد. در اینگونه مواقع آنچه که تظاهر پیدا می کند عدم ارضای غرایز جنسی نیست بلکه دعواهای خانوادگی است. آب که گل آلود شد مشکل اصلی گم می شود.
زن وشوهر اگر نتوانند شریک خوبی برای رفع نیاز جنسی هم باشنداز یکدیگر دور شده و زندگی و مابقی ارتباط های شان دچار اشکال می شود .خیلی از مواقع زندگی هایی که به بن بست می رسند و زن وشوهر هایی که تنها هم خانه ی یکدیگر هستند و در زندگی شان عشق و علاقه ای موجود نیست با احیای دوباره ی روابط جنسی و توجه به چگونگی رفع این نیاز همسر شان ، می توانند طعم زندگی در فضای یک خانواده ی گرم و صمیمی را بچشند.
ازدواج گورستان عشق نیست
لایه نازکی از خاک روی همه چیز نشسته است.خانه تاریک است و صدای چکه آب مانند صدای پای سربازان روی مغز زن رژه میرود .
بیرمق چشمانش را باز میکند و دوباره روز از نو و روزی از نو. وارفته میرود به سوی تلویزیون و آن را روشن میکند و زندگی آغاز میشود. بین غذاهای تکراری هر روزه یکی را انتخاب میکند و مشغول پختو پز میشود.به یادداشت مرد روی یخچال نگاه میکند که مانند همیشه با صورتی خندان کشیده صبح بخیر گفته است. هنوز هم از عادتهای همیشگی خسته نشده اما برای زن همه چیز بوی تکرار گرفته است .
مینشیند روی مبل و دست میکشد به خاک روی میز. روزهای اول ازدواجشان را که مرور میکند همه چیز برایش تازگی داشت، هر روز خانه را گردگیری میکرد و از برق وسایل خانه لذت میبرد .
از این که بوی غذایشان راهرو را پرکند و مرد قبل از آن که در را بازکند بگوید: امروز عدس پلو داریم و او از اشتباه مرد به خنده بیفتد.آه پر حسرتی به یاد روزهای اول آشنایی میکشد آن زمانها که با دیدن مرد صورتش گلگون میشد و صدای ضربان قلبش را میشنید .آن روزها همه رفتارهای مرد منحصر به فرد بود. اما حالا انگار، تمام رفتارهای مرد ناراحتش میکند ازغذا خوردنش که با صداست تا خُرخُرهای بلندش .
رضا دهقانی،روانشناس درباره این که چرا برخی ازدواج را پایان عشق میدانند میگوید:یکنواخت شدن زندگی پس از ازدواج امری طبیعی است، اما ادامهدار شدن آن میتواند آسیب جدی به زندگی مشترک برساند .
او ادامه میدهد: معمولاً پیش از ازدواج، زن و مرد یک زندگی غلوآمیز را در ذهن میپرورانند، اما پس از روبهرو شدن با زندگی واقعی و مشکلات آن کمیدلسرد میشوند .
این روانشناس تأکید میکند: مشاوره پیش از ازدواج میتواند کمک بسیاری در ایجاد ذهنیت صحیح به زوجهای جوان کند .
دهقانی میگوید: درجلسات مشاورهای از خانم میخواهم ده نکتهای که همسرش را عصبانی میکند بنویسد و او با سادگی میگوید، شوهرم بسیار خوش اخلاق است و هیچ چیز او را ناراحت نمیکند و من از مراجعین سرسختانه میخواهم طرف مقابل را عصبانی کنند تا وقتی پس از زندگی زیر یک سقف با داد و فریادها یکدیگر روبهرو شدند از زندگی مشترک دلسرد نشوند و به زبان سادهتر توی ذوقشان نخورد .
او ادامه میدهد: بارها پیش آمده است از آینده خیالی مرد پرسیدهام و با آیندهای که زن برای زندگیشان متصور است، تطابق دادهام و دنیایی از فاصله را یافتهام .
این مشاوره خانواده تأکید میکند: زن و مرد در اوایل ازدواج از بسیاری از خواستههای خود میگذرند و گمان میکنند میتوانند همیشه این روحیه را حفظ کنند اما در واقعیت این ممکن نیست و ادامه این راه سبب میشود مرد و زن یا از زندگی خود احساس نارضایتی کنند یا از زندگی فردی و کاری خود ناراضی باشند .
باید هر روز ویژگیهای مثبت همسرمان را به یاد آوریم و این که اولین بار چه ویژگی همسرمان ما را جذب کرد .
شادی عباسی 31 سال دارد و 8 سال است که ازدواج کرده است. اودرباره این که بعد از این مدت زندگی برایش یکنواخت نشده است، میگوید: نمیدانم این مدت چگونه گذشت، برای من ازدواج دوام عشق بوده است و نه تنها از محبتم به شوهرم کاسته نشده بلکه روزبه روز این عشق عمیقتر شده است .
او ادامه میدهد: برخی از دوستانم از عادی شدن زندگی گلایه میکنند و من نیز به آنها میگویم زندگی تغییری نکرده است و این شما هستید که تغییر کردهاید. اگر دوست دارید گرفتار سکون نشوید باید خلاقیت داشته باشید .
به اعتقاد او باید هر روز ویژگیهای مثبت همسرمان را به یاد آوریم و این که اولین بار چه ویژگی همسرمان ما را جذب کرد .
دکترعلیاصغر کیهاننیا،روانشناس نیز درباره دوام عشق زن و مرد میگوید: اگر معیارها درست انتخاب شوند، محبت هم میتواند ابدی باشد. این معیارها، مسؤلیتپذیریها، درک متقابل، سنگ صبور هم بودن، میل به تغییر نداشتن، احترام به شخصیت و ... است. اگر این کارها انجام شوند عشق، ابدی خواهد بود، یعنی عشقی که در گلدان زندگیتان قرار دادهاید روز به روز رشد کرده و گلهای زیبایی به شما خواهد داد. بنده به احترام متقابل و درک زن و مرد نسبت به یکدیگر بسیار اعتقاد داشته و زندگی سالم با فرزندانی صالح را در گرو آن میدانم. بارها از من پرسیدهاند چطور میشود فرزندان خوب و سربهراهی تربیت کرد؟ من میگویم زندگی متشنج و پراختلال تأثیر مخربی روی آینده فرزندان و جوانان دارد. اگر خانواده در آرامش باشد و بخصوص به زن به عنوان مادر خانواده احترام گذاشته و او از یک امنیت روانی برخوردار باشد خود به خود جوانها و نسلی را که تربیت میکند برومند، سالم و موفق خواهد بود.
بر اساس کتاب «عشق، تصمیم گیری است» نوشته گری سمالی و جانترنت؛ «زندگی رمانتیک در حفظ فضای عاشقانه و برقراری معاشقه پس از اولین روزهای ازدواج خلاصه میشود. به عبارت دیگر، زندگی رمانتیک نوعی ارتباط صمیمیاست که هر کس چیزی جز عشق برای دیگری نمیخواهد»
زندگی یک نوع ارتباط است. زندگی عاشقانه یک اتفاق نیست، بلکه یک ارتباط روزانه است. نباید به آن به عنوان نوعی پیش نوازی و ... نگاه کرد بلکه یک رابطه دوستانه است که هر روز بیش از پیش رشد میکند. در مورد این است که از یکدیگر بپرسیم چگونه روز خود را سپری کردیم، سرگرمیهایمان چیست و یا پروژهها چگونه پیش میروند. در مورد در میان گذاشتن علایق روزمره است. باید از زمانی که در کنار هم هستید لذت ببرید و تصور کنید نزد دوست داشتنیترین دوست خود هستید.
یک روانشناس در وبلاگ شخصیاش در خصوص آن که چگونه ازدواج گورستان عشق نشود ، مینویسد:تنها راه این است که همسر را همچون یک راز ناشناخته دانست، زیرا انسان یک راز بینهایت است هر انسان بارقهای از ذات الهی را درون خودش دارد هرچه بیشتر در مورد یک شخص بدانیم بیشتر احساس خواهیم کرد که آن راز دست نخورده باقی مانده و آن راز ژرفتر خواهد شد.
زن خیره میشود به سیاهی دستش. برمیخیزد و خاک خانه را میگیرد ،پاکی خانه روحش را تازه میکند و به یاد میآورد غذایی را که مرد دوست داشت.
بر میخیزد واحساس میکند امروز روز دیگری خواهد بود. بدون تکرار. غبار زمان را از خاطرات زیبای گذشته پاک کرد و دوباره عشق در دلش جوانه زد.
زناشویی با طلاق خاموش
نرگس- م، 41 ساله می گوید: دارای یک فرزند هستم. در زمانی که عقد کرده بودم ،دیگران به من می گفتند زندگی پر از آشوبی دارید، و بهتر است ادامه ندهید، اما فکر می کردم وقتی وارد زندگی شوم می توانم زندگی ام را بهتر کنم. بعد گفتم شاید با وجود یک فرزند در زندگی به آرامش بهتری دست یابم ؛ چون اصلا نمی خواستم به طلاق فکر کنم. طلاق برای یک زن سخت است و ترس از طلاق عاملی بود که با همه مسایل کنار بیایم. حالا هم من از همسرم طلاق گرفته ام یک طلاق پنهان. هیچ کس نمی داند و در هیچ کجا هم مدرکی وجود ندارد نمی توانم به کسی بگویم که چه بلایی بر سرم می آید .
زهرا-ج، 23 ساله مدت دو سال است که ازدواج کرده ، می گوید، اصلا از زندگی خود راضی نیستم و کسی که برای رسیدن به من پاشنه در خانه ما را از جا درآورده بود اکنون که زیر یک سقف با هم هستیم انگار من برای او وجود ندارم. او فقط خواسته ی خود را به دست آورد اما حالا من دیگر برای او جذابیتی ندارم. بین من و او دیگرهیچ احترامی نمانده است، بسیار مرا دوست دارد اما با این حال با هم دعوا داریم و من نمی خواهم به هیچ عنوان تن به طلاق بدهم، چون می ترسم، از حرف های فامیل وحشت دارم، از وارد شدن به جامعه و روبه رو شدن با برخوردهای مردم در محیط های کار و هر جای دیگر ،نگرانم چون چنین مسایلی را در مورد کسانی که طلاق گرفته اند به چشم دیده ام به همین دلیل که تن به این زندگی نکبت بار داده اید. من و همسرم دیگر برای هم نیستیم و از هم طلاق گرفته ایم، اما نه به صورت قانونی، به صورت عاطفی و پنهانی و سندی وجود ندارد امیدوارم خدا همیشه کمکم کند.
امثال نرگس ها و زهراها در جامعه ما بسیار دیده می شود، شاید بتوان گفت این موارد ذکر شده قطره ای در یک دریاست.
طلاق عاطفی عبارت از یک وضعیت یا طرز تلقی است بین زن و شوهر رسمی که روابط ایشان دچار اختلال شده، سرمایه عاطفی- بین شخصی آنان به حالت انفعالی درآمده و سپس به فقر عاطفی میل میکند و پیوند همسری و همسراییشان به گسست، جدا سری و بالاخره به طلاق عاطفی میانجامد. با این تعریف به نشانهشناسی طلاق عاطفی میتوان پی برد؛ سکوت و بیتفاوتی فضای خانه را پر میکند و «هم اتاقی»«همسری» را میگیرد، حرفی برای گفتن و شوری برای ادامه زندگی نیست، سخنهای بین زن و شوهر کوتاه میشود و چه بسا به مکاتبه و مبادله یادداشتهای کوتاه منجر میشود. در میان غریبهها میکوشند به موضع مهربانانهای تظاهر کنند ولی در خلوت، هر یک در عالم بیکسی به سر میبرند. احساس عاطفی همگرایی جای خود را به دگرگرایی- اگر نگوییم به گریز و سکوت و ارتباطی غمزده- میدهد. اما شاید باورهای غلط فرهنگی، فشارهای اقتصادی و ترس از تنها ماندن، انسان را در جریان زندگی وادار به ادامه میکند؛ این همان طلاق عاطفی است. جای
طلاق عاطفی معمولا تدریجی است و در پی ناکامیهای مکرر و عدمارضای خواستههای روانی، مالی، فرهنگی و... خودنمایی میکند. ولی در موارد نادری نیز، انگ یا برچسب ناروای ناموسی به ویژه نسبت دادن روابط جنسی خارج از زناشویی به یکدیگر میتواند سریعا ریشههای علایق مهربانانه را در دلها به احساسهای قهرآمیز و خصمانه تبدیل کند. در چنین حالی اغلب، طرفین کنترل خود را از دست میدهند و ممکن است به پرخاش و خشونت بپردازند ولی اگر زن و شوهر همراه پدر و مادر و دیگران زندگی کنند و توان خویشتنداری داشته باشند، خشم خود را درون میریزند، فشارهای زیادی را تحمل میکنند و میکوشند از نظر فضایی و مکانی از هم دوری جویند و از نظر عاطفی نیز بیتفاوت باشند.
سه عامل عمده برای شیوع طلاق عاطفی در ایران عوامل فرهنگی، وضعیت نا به سامان اقتصادی و اجتماعی و کم کاری نهادهای دولتی عنوان می شود. عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی را میتوان همانند طیفی تلقی کرد که برحسب افراد، فرهنگ، خویشاوندی و حال و منش ممکن است با کمرنگی و پررنگی خودنمایی کند؛ عدمتفاهم و ارتباطات خانوادگی برحسب اقشار و گرایش به طیف سنتی و مدرن ممکن است متفاوت باشد. برای برخی که تجربه آشنایی پیشین با راز و رمز روابط نخستین را ندارند و در پی خواستگاری سریع در سنین جوانی، بدون شناخت کافی از یکدیگر، پیوند زناشویی میبندند ممکن است عروسی سفیدشان در نخستین روزهای زندگی به سیاهی تمام عیار بینجامد و عروس بهجای مهر عاشقانه در پی ندانمکاری داماد، با توجه به پیشزمینههای تربیتی مردگریزی حاکم بر فرهنگ ما و استرسهای ناشی از تشریفات پیش و پس از آیین ازدواج، عروسی را دچار کابوسی کند که در روزها، ماهها و سالهای بعد خود را نشان دهد و در پی این وضع زمینه طلاق عاطفی فراهم میشود. برای عدهای دیگر وضعیت مالی، خیلی مهم و اغلب تعیینکننده است. در ازدواج سنتی بین خانواده، در شبکه خویشاوندی عروس و داماد از بدو کودکی با هم بزرگ میشوند و هر یک حد توقعات خود را میشناسند.
طلاق عاطفی معمولا تدریجی است و در پی ناکامیهای مکرر و عدمارضای خواستههای روانی، مالی، فرهنگی و... خودنمایی میکند
در بررسی عوامل فرهنگی موثر بر طلاق عاطفی باید به ازدواج اجباری که هنوز هم که هنوز است به شکلهایی در جامعه ما وجود دارد اشاره کرد. این اجبار در خانواده هایی به صورت علنی وجود دارد و در بسیاری از خانواده های دیگر غیر علنی است، یعنی هر چند پسران و دختران علنا مجبور به ازدواج نمی شوند اما این انتظار وجود دارد که آنها در سنی خاص ازدواج کنند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آشنایان و خویشاوندان می گویند فرد نتوانسته یا نمی تواند ازدواج کند.
در ازدواج درون شهری با غریبهها در آغاز هر دو طرف اغلب تصویری غیرواقعی از خود بروز میدهند و پس از ازدواج هر دو طرف درمییابند که واقعیت جنسی، جسمی، روانی، عاطفی، مالی و فرهنگی همسرشان بر خلاف تصورات پیش از ازدواج است. چنین وضعی پیش از طلاق رسمی یک دوره فرسایش سرمایه عاطفی را سبب میشود که در نهایت به فقر عاطفی منجر شده و به شکل طلاق عاطفی خودنمایی میکند.
در مورد وضعیت نا به سامان اقتصادی و اجتماعی باید گفت که آسیبهای اجتماعی به طور کلی تابعی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی یک جامعه است و هرچه این وضعیت بدتر باشد نرخ آسیبهای اجتماعی نیز بالاتر می رود. بسیاری از زوجهای شاغل فرصتی برای حرف زدن با همدیگر، ابراز عشق و علاقه و اهمیت دادن به خواسته های همدیگر ندارند. طبیعی است که روابط چنین زوجهایی به مرور زمان سرد و خالی از عاطفه می شود.
در جامعه شهری ما فقر مالی پیوند تنگاتنگی با طلاق عاطفی و طلاق رسمی دارد. مردانی که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند و زنانی که صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه حمایتی هستند و امکان تامین معاش خود را ندارند ناچار میشوند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بیمهری و بیتوجهی شوهر، به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند. برای اینان بودن در کنار شوهر اسمی بهتر از عوارض بیشوهری در جامعه است. از سوی دیگر نگاههای جامعه به مردان و به ویژه زنانی که طلاق می گیرند عاملی است که آنها تن به طلاق رسمی ندهند.
از طرف دیگر به نظر می رسد نهادهای دولتی برنامه مدونی برای کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی به ویژه آسیبهایی که کمتر نمود پیدا می کنند ندارند. در اکثر کشورهای جهان از سالها پیش نهادهای دولتی به آموزش مهارتهای زندگی به زوجها می پرداخته اند. در ایران چند سالی است که این آموزشها ارایه می شود اما،ظاهرا از کمیت و کیفیت مطلوبی برخوردار نیست که نه تنها به کاهش طلاق عاطفی منجر نشده است که روز به روز شاهد افزایش این نوع طلاق هستیم. این در حالی است که طلاق عاطفی ریشه بسیاری از نابهنجاریها و آسیبهای روانی، اجتماعی و شغلی و... برای زنان و مردان و فرزندان آنهاست.
در واقع طلاق عاطفی د ربعد اجتماعی باعث می شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کاهش یابد. میزان اعتماد که یکی از مولفه های اصلی سرمایه اجتماعی است در صورت بروز طلاق عاطفی به این صورت دستخوش تغییرات منفی می شود که مرد یا زن و فرزندان آنها در شرایطی قرار می گیرند که نمی توانند به نزدیکترین خویشاوندان یعنی افراد خانواده خود اعتماد کنند. طبیعی است که وقتی فرد نتواند به افراد خانواده خود اعتماد کند به افراد دیگر نیز اعتماد نمی کند یا در اعتماد به دیگران دچار اشتباه می شود و به طور کلی در مقوله اعتماد کردن به دیگران دچار افراط و تفریط است.
در بعد روانی نیز مسلم است که طلاق عاطفی فشار زیادی به افراد وارد می کند و آنها را دچار افسردگی، اضطراب، پریشانی و... خواهد کرد.ابعاد دیگر مانند ابعاد شغلی، تحصیلی و... نیز با توجه به اینکه تابعی از وضعیت اجتماعی و روانی افراد است، در صورت بروز طلاق عاطفی دستخوش تغییرات منفی خواهد شد.
توصیههای برای پیشگیری از طلاق عاطفی
برای پیشگیری از طلاق عاطفی که نتیجه فقر عاطفی ناشی از فرسایش سرمایه عاطفی است باید تمهیدات زیادی فراهم آید. نخست اینکه باید در نهادهای مدنی اعتماد و عاطفه مثبت را از طریق رسانهها بر انگیخت و امنیت جانی، مالی، فرهنگی و تربیتی را ارتقا داد و فقر مالی و فرهنگی و فضای زیستی برون و درون خانه را بهبود بخشید. رسانهها بهجای نمایش دادن تنشهای خانوادگی، الگوهای سازش، گذشت و خویشتنداری بهجای رقابت، رفاقت، عدالت و مفاهمه را به اندرون خلوتگاه غمزده مردم صادر کنند و آنجا را به خرمسرای فرحانگیز و شادیبخش تبدیل کنند. ایجاد مراکز مشاوره مجانی خانواده در محلات میتواند تنشهای درون سرایی را پیشاپیش تخفیف دهد و از رسیدن به حد طلاق عاطفی پیشگیری کند.
تنشهای درون خانواده همیشه ریشه در فقر مالی و کاری ندارد بلکه ناشی از گسست فرهنگی بین نسل قدیم مانند مادر شوهرها و خواهرها و نسل جدید عروسان است. فراهم آوردن مفاهمه بین نسلی بهعهده نهادهای دولتی و مدنی است که اگر چنین امکاناتی فراهم آید امکان مهار بیش از 30درصد طلاقهای عاطفی فراهم میشود.
با هم اما تنها
هر ازدواجی سرانجام خاتمه مییابد. پایان بیشتر ازدواجها به دلیل مرگ یکی از زوجین است. باقی ازدواجها نیز بر اثر طلاق خاتمه مییابند. اما این، همه ماجرا نیست. گاهی به زنان و مردانی بر میخوریم که مدتها است نسبت به یکدیگر مهر و دوستی و کشش احساس نمیکنند و حتی گاه زمینه روابط آنها را خشم و نفرت تشکیل میدهد، اما به زندگی مشترک خود به دلایلی ادامه میدهند که از آن جمله میتوان به نبودن شرایط بهتر، وجود بچهها و نگرانی از بابت واکنش خانوادهها،مشکلات اقتصادی،ترس از آینده و ... اشاره کرد.
هر زمان که بین جنبههای گوناگون ازدواج هماهنگی نباشد با این پدیده روبهرو میشویم. ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد. هنگامی که ازدواج فقط به یک جنبه بپردازد و دو جنبه دیگر را مورد غفلت قرار دهد محکوم به شکست است. حتی اگر در ظاهر به طلاق منجر نشود.
ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد.
برای نمونه گاهی که برآوردن نیاز جنسی تنها عامل ازدواج باشد و به مسائل عاطفی یا هماهنگی اجتماعی توجهی نشود یا زمانی که مسائل اجتماعی و قول و قرارهای دو خانواده یا دو ایل و عشیره و یا موضوعاتی از قبیل دختر عمو و پسر عمو بودن تنها عامل ازدواج باشد یا زمانی که فقط عشق در اولین نگاه باعث ازدواج شود همه این موارد به زودی باعث بروز اختلاف بین زن و شوهر خواهد شد. فاصله سنی زیاد زن و شوهر و اختلاف سطح تحصیلات بین آنها نیز از دلایل طلاق پنهان است. قربانی مورد اول به طور معمول زنانی هستند که با همسرشان 20، 30 یا 50 سال تفاوت سنی دارند.
گاهی در طلاقهای پنهان میتوان با دگرگونیهایی در وضعیت محیطی یا ایجاد تغییراتی در دیدگاه طرفین به نتایج مثبتی رسید. برای نمونه در موردی که یک مرد پس از ازدواج به ادامه تحصیل میپردازد و به مرحله دکترا میرسد و آنگاه با همسرش که تحصیلات ابتدایی دارد تناسبی احساس نکرده و از نظر عاطفی از او جدا میشود، متوجه ساختن مرد به نقش همسرش در پیشرفت او و ایجاد زمینه برای پیشرفت فرهنگی زن میتواند مشکل را حل کند. اما گاهی فاصله چنان زیاد است که نمیتوان دو سر رشته پاره شده زناشویی را به هم نزدیک کرد و گره زد و آن زمانی است که از آغاز هیچ گونه تفاهمی بین زن و شوهر نبوده است یا در حال حاضر هیچ انگیزهای برای نزدیک شدن به یکدیگر ندارند.
طلاق خاموش می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است.
دکتر محمود دژکام روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند : «در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمی شوند، بلکه کنار هم زندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد.» وی ادامه می دهد: «این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است. به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فروکش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولاً این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد، ضمن آن، که گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی درامور گله مند هستند.به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود.»
دژکام بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی ازمهمترین آسیب های ناشی از مؤلفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است. روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهدبود.
زندگی در کنار هم بدون دلبستگی و تفاهم ، زن ومرد و فرزندان آن ها را دچار آسیب هایی می کند که جبران ناپذیر است.
کار می کنم تا کنار تو زندگی کنم!؟
وقتی سال ها از زندگی تان می گذرد .ممکن است احساس کنید از همسرتان دور شده اید و به دنبال رد پایی از شور و علاقه ی روزهای اول ازدواج بگردید ، دنبال دلیلی باشید که دیگر برای هم وقت و حوصله ندارید .
بهتر است اول به ارتباط تان به چشم یک پازل کامل نگاه کنید و به دنبال تکه های گمشده ی آن بگردید.بدون شک عوامل زیادی را پیدا می کنید که ارتباط زیبای روزهای اول را از بین برده است اما یکی از مسائلی که این روزها خیلی از ما گرفتار آن هستیم و در این مقاله به آن می پردازیم: مشغله ی زیاد است.
شما انتخاب تان صحیحی بوده ،اوایل آشنایی و زندگی تان همه چیز رو به راه بود اما به خودتان آمدید و دیدید که یا مشغله ی زیاد فرصتی برای با هم بودن تان نگذاشته و یا اگر ساعتی هم با هم هستیدخستگی از کار بیرون و استرس مشکلات خارج از خانه را دارید که دل و دماغی برای مقابل هم نشستن و گفتگو نمی ماند.
بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده .
روزهای اول که بازار قول و قرار های عاشقانه داغ بود و هر کدام طرحی و نقشه ای داشتید تا زندگی تان را به بهترین شکل ممکن بسازید ،اگر از شما می پرسیدند چرا کار می کنی؟ بی درنگ پاسخ می دادید: برای زندگی بهتر ،رفاه بیشتر ،لذت بردن از شرایط در کنار کسی که دوستش دارم و....اما اگر امروز از شما بپرسند چرا صبح ها بعد از بیدار شدن از خانه خارج می شوی و شب ها قبل از خواب باز می گردی؟بگوئید: الان در موقعیت خاص شغلی هستم.اگر تلاش نکنم پست بالاتر را از دست می دهم یا بگوئید : قسط های خانه و ماشین جدید را باید بپردازم یا بگوئید : خوب پس چه کار کنم؟من مسئولیت هایی دارم که باید به آن متعهد باشم.
شاید یک روز صبح وقتی از خواب بلند می شوید و ده ها برنامه ی کاری را مقابل چشمان تان مرور می کنید، احساس کنید یک حلقه ی مفقوده در زندگی تان دارید. سال ها پیش رسیدن به این نقطه ای که اکنون بر روی آن قرار دارید ،آرزوی تان بود و امروز انگار آرزوی تکرار چیزی از آن سال های دور فکرتان را مشغول کرده است.روزهایی که از سر کار با اشتیاق و عجله به خانه بر می گشتید تا در کنار کسی باشید که دوستش دارید.
بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده . برای دیدن هم برنامه ندارید . دلتنگ نمی شوید . در روز برای با خبر شدن از حال هم تماس نمی گیرید . تلفن هایی که برای یاد آوری پرداخت قبض ها ،خرید مایحتاج خانه و کارهایی از این دست می زنید بویی از دلتنگی و علاقه ندارد. گویی شما دو نفر مسئولید تا در کنار هم تا خط پایان بدوید .اما فراموش نکنید هر ارتباطی اگر خالی از توجه و مراقبت باشد ، به مرور باعث خستگی و دلزدگی می شود. و دو نفر دیگر از کنار هم بودن لذت نمی برند.
هر کدام از شما ممکن است احساس کنید قربانی شده اید .به نیازها و خواسته های تان توجه نشده است و با این پیش زمینه وارد ارتباط با همسرتان بشوید پس آستانه ی تحمل تان کم می شود. با کمترین اختلاف و مشکلی ،احساس ناکامی و شکست کرده و انگیزهای برای تلاش و حل مشکل در خود نمیبینید.
وقتی علاقه ی به هم از بین برود و با یک رابطه سرد و بی روح کنار هم بمانید ، حکم دو غریبه ای را پیدا می کنید که زیر یک سقف زندگی می کنند. ممکن است سال ها در ظاهر با هم زندگی مشترک داشته باشید اما با هر دلیلی غیر از علاقه به بودن در کنار هم. البته زندگی هایی که در کار خلاصه می شود در شرایطی که زن و مرد شاغل هستند ، آسیب پذیری بیشتری دارد زیرا معلوم نیست تکلیف بچه ها در این میان چه می شود . اما حتی وقتی فقط پدر خانواده هم تمام توجهش به کار و مشغله ی بیرون از خانه اش است باز هم به مرور زمان با همسرش فاصله می گیرد و هر کدام به مامان بچه ها و بابای بچه ها تبدیل می شوند.
درست است تامین رفاه و آسایش افراد خانواده مهم است و این روزها کار بسیار سختی است اما فراموش نکنید که همه ی شما نیاز به آرامش ، امنیت و شادی دارید .اگر این ها را در خانه پیدا نکنید ،حضور در خانواده برای تان دلپذیر نخواهد بود.
ممکن است شما یا همسر و فرزندانتان در خارج از خانه به دنبال همین آرامش و حس تعلق باشید که این بسیار آسیب بزرگی است.
اگر می خواهید که کارتان ،روابط شما را با همسرتان تخریب نکند ، ابتدا باید برای خودتان مشخص کنید که زندگی شغلی برای تان اهمیت بیشتری دارد یا زندگی مشترک؟ حتی اگر بهترین کار را با امنیت شغلی بالا داشته باشید اما بالاخره یکروز بازنشسته می شوید. اطاق و میزتان به دیگری می رسد .اگر زندگی خانوادگی تان دوام آورده باشد ،به کنار کسی بر می گردید که روزگاری عاشقش بودید اما در این سال های پر مشغله آنقدر از او دور شده اید که مثل دو غریبه دیگر حرفی برای گفتن ندارید.پس وقتی می خواهید به سوال بالا پاسخ بدهید به یاد داشته باشید زندگی مشترک پایان ناپذیر است و باز نشستگی در آن معنا ندارد.حتی طبق اعتقاد ما همسران با تاثیر بالایی که بر سبک زندگی هم دارند ، بر زندگی ابدی یکدیگر هم تاثیر گذارند.
اگر به این نتیجه رسیدید که زندگی مشترک اهمیت بیشتری دارد پس با خودتان قرار بگذارید استرس ها و فکرهای مربوط به محل کار را بیرون از خانه بگذارید و وقتی وارد خانه می شوید باتمام وجود و حواس در کنار همسرتان باشید.
البته گاهی فشار زندگی زیاد می شود و یا به مشکلی بر می خورید که واقعا ذهن تان را به خود مشغول می کند ، در این مواقع بجای ناراحتی ،غرزدن بدون دلیل، عصبانیت و رفتارهایی اینچنین می توانید به همسرتان بگوئید که دوست دارید با او صحبت و دردو دل کنید.به او بگوئید که با حرف زدن با او آرام می شوید . بگذارید همسرتان خود را شریک شما بداند .
در این صورت شما یک تهدید را به فرصت تبدیل کرده اید. فرصتی که دوباره به هر دوی شما یاد آوری می کند برای تمام لحظات غم و شادی در زندگی تان یک همراه و همدم مهربان دارید. خانه را باید به معنای نقطه پایان ناراحتیها بدانیم .جایی برای احساس امنیت و عشق .
سعی کنید همواره بین کار و زندگی تعادلی بر قرار کنید و هر یک را در جای خود قرار دهید. بگذارید ازدواج به عنوان مرهمی برایتان باشد تا بتوانید با انگیزه و شادابی بیشتری کار کنید به جای اینکه کارتان باعث شود که زندگی مشترک و جسم و روحتان آسیب ببیند.وقتی در زندگی خانوادگی تان انسان موفقی باشید ،بدون شک در زندگی کاری هم خلاق تر ،با روحیه تر و موفق تر خواهید بود.
طلاق خاموش؛ کودکان خاموش
تأثیرات طلاق عاطفی بر کودکان
طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است.
متفکران و جامعه شناسان، طلاق را یکی از آسیبهای اجتماعی به شمار آورده، بالا رفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در مجموع دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب می دارند. اما آنچه که بدیهی است وقتی صحبت از طلاق می گردد آنچه در ذهن ما تداعی می شود طلاق قانونی است که در اثر آن رابطه زن و مرد به کلی قطع شده و بنیان خانواده از هم می پاشد. اما مطابق با نظر برخی از جامعه شناسان و روان شناسان طلاق انواع مختلفی دارد از جمله:
- طلاق عاطفی
- طلاق قانونی
- طلاق اقتصادی
- طلاق اجتماعی
- طلاق روانی
اما هر یک از این موارد دارای تعاریف مختلفی است که جایی برای پرداختن به همه آنها نیست. ما نیز در این یادداشت سعی داریم تنها به بررسی طلاق عاطفی بپردازیم.
منظور از طلاق عاطفی طلاقی است که زن و مرد از لحاظ قانونی از هم جدا نشده و هنوز در کنار هم و در زیر یک سقف زندگی می کنند. همه افراد، آنها را به چشم یک خانواده می بینند و شاید هیچکس از آنچه که در کانون خانوادگی این دو نفر رخ می دهد مطلع نباشند در صورتی که واقعیت چنین نیست و چنین زن و شوهرهایی یا مانند دو غریبه در کنار هم زندگی می کنند و یا اینکه دایما در تنش و کشمکش با یکدیگر هستند.
زوجینی که در زندگی زناشویی با طلاق عاطفی دست و پنجه نرم می کنند دارای ویژگی های زیر هستند:
عموما از تعاملهای خوشایند و شوق انگیزی برخوردار نیستند و در عین حال، دارای تعامل های خشم، سرزنش و یا تنبیه فراوانی هستند. تعاملها در طلاق عاطفی غالبا با رفتار منفی متقابل مشخص می گردد. اگر یکی از طرفین رفتاری منفی از خود نشان دهد، طرف دیگر رفتاری شبیه به ان را انجام می دهد و بدین ترتیب، زنجیره تعامل منفی پیش رونده، آغاز می شود.
این دست از زوجها در طلاق عاطفی، واکنش پذیر هستند. یعنی رویدادهای مثبت یا منفی، اثری قوی درباره چگونگی احساس آنها از ارتباط و ارزیابی آن ارتباط در هر زمان معینی دارد. از طرف دیگر روابط نابسامان، یا ناتوانی در حل تعارض، از ویژگی های دیگر این زوجین است. فقدان مهارت در حل تعارض باعث می شود که نزاعها و تعارضهای حل نشده که در طی جریان ارتباط شکل گرفته اند، روی هم انباشته شوند. سابقه چنین تعارضهای حل نشده که در طی جریان ارتباط شکل گرفته اند، روی هم انباشته می شوند. همچنین ممکن است به انتظارات منفی درباره تعارضهای آینده بیانجامد و امکان حل مسأله در رابطه زوجها را حتی کمتر گرداند.
عدم توجه به تقویت یکدیگر از جمله ویژگی های دیگر این نوع زوجین است. یعنی رفتارهایی که زمانی خوشایند بودند دیگر مهم تلقی نمی شود. طرفین ممکن است نتوانند سعی و تلاش یکدیگر را قدر دانسته و وجود یکدیگر را مهم تلقی کنند و یا ممکن است نیازهای جدید و مختلفی داشته باشند که طرف مقابل اصلا به آنها توجهی ندارد. به علاوه تمام موارد بالا در هم ادغام شده و به صورت الگوهای تخریبی بی توجهی، انتقاد، مشاجره، عیب جویی و .. در ارتباط با یکدیگر درآیند.
تمام آنچه که عنوان شد(یعنی اختلافات و مشکلات زن و مرد) تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه تأثیرات و مشکلاتی است که کودکان این نوع خانواده ها (یعنی خانواده هایی که با طلاق عاطفی مواجهند)، تحمل می کنند. البته در مورد تأثیرات روابط ناسالم والدین بر روی کودکان صحبتها و نظرات بسیار متفاوتی ارایه شده است که ما سعی داریم به نکاتی تاکید کنیم که بیشتر مشاهده شده و بیشتر کودکان را درگیر می کند. این تاثیرات عبارتند از:
استرس، رنجش و خشم
وقتی فرجام یک ازدواج منجر به طلاق می گردد، نتیجه و اثر آن تا حد زیادی مشخص است اما در خانواده هایی که شکل ظاهری خود را حفظ کرده و والدین هنوز به طور صوری در کنار هم زندگی می کنند، طلاق عاطفی گاه اثرات بسیار مخرب تری بر روی فرزندان می گذارد. به نظر می رسد که در طلاق قانونی همه اعضای خانواده تکلیف خود را روشن دانسته و دچار استیصال کمتری هستند در حالیکه این گمگشتگی در طلاق عاطفی ادامه دار می شود. البته آسیبهای وارده به بچه ها بستگی به شرایط سنی و از طرف دیگر به شرایط شخصیتی وی دارد. برای مثال ممکن است در اثر اختلافات شدید والدین و یا بی اعتنایی آنها نسبت به هم، کودکی که تا دیروز خوراک خوبی داشته ، حال عادات غذایی اش تغییر کرده و مثلا یا غذا را رد می کند و یا بر روی زمین می ریزد. در بچه های بزرگتر، ممکن است اختلافات والدین باعث ایجاد احساس گناه گشته و آنها خودشان را مسئول این اختلافات بدانند و لذا رنجش و خشم خود را بر روی خواهر و یا برادر خود تخلیه کنند. در نوجوانان این تنش ها و یا بی تفاوتی های والدین می تواند منجر به پناه بردن آنها به تماسهای تلفنی طولانی با دوستان،چت کردن، وب گردی های افراطی و .. گردد. در این شرایط از یک طرف مشکلات والدین باعث غفلت آنها از فرزندان شده و از طرف دیگر فرزندان نیز از این غفلت استفاده کرده و هر کار دوست داشته باشند انجام می دهند.
در اثر اختلافات، بی توجهی ها و کوتاهی های والدین ،ضعف درسی بچه ها به مرور بیشتر و بیشتر شده و کودکان کم کم به مرحله ای میرسند که امکان رسیدگی به ضعفهای درسی شان را ندارند.
شرایط تحصیلی
نمرات درسی بچه ها نیز می تواند تحت تأثیر شرایط خانواده قرار گیرد. از دست دادن تمرکز، در نتیجه اختلافات و مشکلات خانوادگی از ساده ترین نتایجی است که طلاق عاطفی بر روی کودکان خواهد گذاشت. کودکان ممکن است احساس نگرانی کنند چون در اثر اختلافات، بی توجهی ها و کوتاهی های والدین ،ضعف درسی بچه ها به مرور بیشتر و بیشتر شده و کودکان کم کم به مرحله ای میرسند که امکان رسیدگی به ضعفهای درسی شان را ندارند. والدین آن قدر درگیر مشکلات خود هستند که کودکان فراموش می شوند و زمان کمتری صرف آنها می گردد. کودکان نیز در چنین خانواده ای سعی می کنند که خلأهای عاطفی خود را با رؤیاهای روزانه پر کنند. مطالعات نشان می دهد که بچه های این دسته از خانواده ها زمانهایی را که باید صرف مطالعه و انجام تکلیف کنند، به خیال پردازی می پردازند و لذا در اثر همین مسأله میزان شکست تحصیلی، فاصله گرفتن شان از دوستان و گوشه گیری و انزوای شان بسیار شدیدتر است. از طرف دیگر اختلافات و یا حتی عدم توافق و تفاهم والدین با یکدیگر بر نحوه تربیت شان بر کودک نیز تأثیر می گذارد. برای مثال آنها همواره در مورد نحوه برخورد با کودک ، نحوه تربیت وی و نحوه حمایت کردن از او اختلاف دارند. کودک در مواجهه با چنین مسأله ای ممکن است دو نوع واکنش از خود نشان دهند:
1- آنها یا در برابر این اختلاف نظرها دچار تضاد و سردرگمی شده و همواره از ثبات لازم برخوردار نخواهند بود. برای مثال کودک نمی داند چه کاری درست و چه کاری نادرست است؟ چه رفتاری باعث جلب تشویق والدین و چه رفتاری باعث تنبیه می گردد؟ چرا که واکنش والدین مشخص نیست.
2- از طرف دیگر در برخی دیگر از کودکان طلاق عاطفی باعث بروز سوءاستفاده کودک از این وضعیت شده و مسلما تربیت وی با مشکل مواجه می گردد و خصایص شخصیتی و سازگاری وی با اختلال مواجه می گردد.
همچنین طلاق عاطفی بر سبک پدر و مادری والدین نیز تأثیر می گذارد. هنگامیکه یک مادر در زندگی زناشویی خود دچار مشکل باشد مسلما استرس زیادی را تحمل می کند و همین مسأله باعث می شود که رابطه اش با کودک خود نیز دچار اختلال شده و مانند یک مادر معمولی نمی تواند با کودک خود کنار بیاید.
و در نهایت اینکه تأثیر اختلافات و طلاق عاطفی بر روی دختران و پسران متفاوت است. بطوری که اثرات منفی آن بر پسرها شدیدتر از دختران خواهد بود.
پسرها بیشتر با رفتارهای بیرونی و کنترل نشده(پرخاشگری، رفتار منفی، قشقرق و ..) واکنش می دهند این در حالیست که دخترها بیشتر دچار اختلالات درونی(اضطراب و استرس) می گردند.
10 توصیه برای داشتن پوستی زیبا در زمستان
پوست ما به شرایط آب و هوایی واکنش نشان می دهد، صورت و
همین طور دست های ما بیشتر در معرض تغییرات و آثار آب و هوا قرار دارند.
در اینجا ما 10 توصیه برای داشتن پوستی زیبا در فصل زمستان ارائه می کنیم.
به کمبود آب توجه داشته باشید: سرما رگ ها را منقبض و جریان گردش خون را مختل می کند. در، تولید سبوم کاهش می یابد و پوست به سرعت دچار کمبود آب می شود. نتیجه
1) مبارزه با کمبود آب و خشکی
باد،
سرما، باران و برف عواملی هستند که در خشک شدن پوست سهیم اند. خشکی پوست
با هوای خشکی که توسط شوفاژ در آپارتمان، محل کار، اتومبیل، سیستم حمل و
نقل عمومی و مغازه ها ایجاد می شود، تشدید می گردد. هر صبح و شب باید صورت
را مرطوب کرد! (شب ها مقدار کرم تان را دو برابر کنید) درکمک گرفتن از کرم های غنی تر و مرطوب تر از معمول شک نکنید!
2) بعد از دوش گرفتن، از شیر مرطوب کنندۀ بدن استفاده کنید
اصطکاک
پوست با لباس نیز سهم مهمی در خشکی پوست بدن دارد. بعد از دوش گرفتن از
فرصت استفاده کنید و با کرم یا شیر مرطوب کننده، بدن تان را مرطوب کنید.
حمام روغن هم برای تغذیه و تسکین پوست توصیه می شود.
3) محل های حساس یا آسیب دیدۀ پوست تان را با روغن های گیاهی ماساژ دهید
محل
های آسیب پذیر، زبر یا خشک پوست لازم است که با چند قطره روغن گیاهی، مثل
روغن بادام شیرین، به آرامی ماساژ داده شوند. با این تغذیه ، پوست را آرام
می کنید. از این روغن های برای دور چشم و لب ها هم بهره ببرید.
4) یک کرم مخصوص برای دست های خشک ضروری است
دست
ها در برابر ترک حساس اند و شستشوی مکرر دردی را دوا نمی کند. اولین
دستور، صابون تان را عوض کنید: به جای صابون آنتی باکتریال از صابون مرطوب
کننده (گلیسرینه، ...) استفاده کنید. سپس، به طور مرتب و به مقدار زیاد از
کرم مخصوص دست های خشک استفاده کنید. و در آخر دست کش چرمی را فراموش
نکنید، دست کش های چرمی برخلاف دست کش های پشمی رطوبت کمتری از پوست می
گیرند.
5) کرم ضد اشعۀ ماورا بنفش، حتی در زمستان
از
زمانی که آفتاب در آسمان است، حتی زمستان ها، در استفاده از کرم های
ماورابنفش شک نکنید. خیلی عالی می شود اگر یک کرم مرطوب کنندۀ روزانۀ پوست
هم علاوه بر این محصول انتخاب کنید.
6) ورقه ورقه کنید اما به آرامی
یک
پوست آسیب پذیر نباید به طور دائم و مرتب مورد حملۀ ورقه کننده ها قرار
بگیرد. با این حال، این کرم ها برای دورکردن و بیرون ریختن سلول های مرده و
جذب آسان کرم های مرطوب کننده، ضروری اند.
7) سر و قفسه سینۀ بازتان را از یاد نبرید
این ناحیۀ حساس حتی در زمستان هم اغلب در معرض هوای آزاد قرار دارد. منطقی است که وقتی کرم را روی صورت تان می مالید، آن را تا گردن و سر و سینه تان هم امتدادش بدهید.
8) از لب هایتان محافظت کنید
همیشه در جیب تان یک کرم روغن بَلَسان برای تغذیۀ لب هایتان داشته باشید و از آن استفاده کنید تا مانع سوزش، خشکی و ترک لب ها بشود.
9) دوش یا حمام تان نباید با آب خیلی داغ انجام شود
دقت
کنید! زیر دوش یا در حمام از آب خیلی داغ استفاده نکنید، آب خیلی داغ کمتر
پوست را مرطوب می کند. و بعد از خروج از حمام همۀ بدن تان را با دقت خشک
کنید (با حرکت آرام حوله و بدون کشش و سایش شدید). خیس نگه داشتن پوست، از
عوامل مؤثر در خشک شدن پوست است.
برای حمام کردن، حواستان به محصولاتی
که استفاده می کنید باشد، این محصولات هم، می توانند در خشک شدن پوست سهیم
باشند. محصولاتی بر پایۀ روغن ها را در الویت قرار دهید. بنابراین، در
زمستان، بهتر است که حمام تان را با دوش گرفتن به پایان برسانید.
10) خانه تان را مرطوب کنید
میزان 30 درجه رطوبت توصیه می شود. از یک دستگاه مرطوب کننده استفاده کنید یا روی هر رادیاتور یک ظرف آب بگذارید.
و در آخر، تغذیه تان هم در سلامت پوست تان سهیم است. میوه و سبزی جات به مقدار فراوان بخورید، از ویتامین های آنتی اکسیدان میوه و سبزی جات که عاملی مهم در پیشگیری از پیری پوست اند، بهره ببرید.