مغز یکی از پیچیده ترین اندام های بدن انسان است. این عضو کوچک، سخت ترین وظایف را در بدن به عهده دارد که شامل کنترل سیستمهای عصبی، راه رفتن، صحبت کردن، نفس کشیدن، فکر کردن و هزاران فعالیت دیگر می شود. مغز آن قدر پیچیده است که هر کدام از قسمتهای آن وظیفه انجام و کنترل کاری خاص را به عهده دارند و عدم فعالیت درست هر کدام از آن ها می تواند اختلالات بسیاری را برای هر فردی رقم بزند.
با وجود صدها سال تلاش بشر برای شناخت مغز هنوز هم موارد بسیاری وجود دارند که مبهم باقی مانده و پاسخی برای آن ها به دست نیامده است. پیچیدگی بسیار زیاد مغز و رمز و رازی که در آن وجود دارد سبب شده است تا انسان ها تصورات و شایعات زیادی را در مورد آن به راه بیندازند که بسیاری از این شایعات به مروز زمان به حقایقی تبدیل شده است که همگان آن را باور کردهاند. در ادامه چند شایعه رایج در مورد مغز انسان که درست نیستند و رواج پیدا کردهاند، را آورده ایم.
تا به حال با خودتان فکر کردهاید که مغزتان چه رنگی است؟ ما رنگ های زیادی در بدنمان داریم که در خون، استخوانها و مایعات جاری به چشم می خورند.
ممکن است شما در مدرسه و کلاس های درس تان مغزهای پلاستیکی را دیده باشید که معمولا به رنگ سفید و یا صورتی کم رنگ و یا خاکستری کم رنگ هستند.
اما در واقع مغز انسانی که زنده است و فعالیت می کند، به رنگ های خاکستری، سفید، سیاه و قرمز است.
آن چه تا به حال شنیدهاید که مغز شما طوسی رنگ است، اصلا حقیقت ندارد. درست است که در مغز شما، همان طور که کارآگاه "پوآرو" به آن اشاره می کرد، سلولهای خاکستری وجود دارد اما این به آن معنا نیست که همه مغز خاکستری رنگ است.
حتما شما هم شنیده اید که اگر به موسیقی کلاسیک گوش کنید مغزتان فعالیت بیشتری کرده و حتی ممکن است باهوش تر شوید و تمرکز بیشتری پیدا کنید.
زنان باردار زیادی هستند که برای باهوش به دنیا آمدن فرزندان شان ساعت ها به موسیقی کلاسیک گوش می کنند و انتظار فواید زیادی از آن دارند. اما این تصور از کجا آغاز شد؟
سال 1950 یک پزشک گوش و حلق و بینی به نام آلبرت توماتیس ادعا کرد که گوش کردن به موسیقی موتزارت می تواند به افرادی که دچار مشکلات شنوایی هستند کمک کند.
سالها بعد و در دهه 1990 چندین دانشجو در دانشگاه کالیفرنیا حدود 10 دقیقه به موتزارت گوش کردند و سپس تست هوش دادند. آمار بالا رفتن جواب های آن ها تا 8 درصد بود که سبب شد این فرضیه قوت بیشتری گرفته و به مدرکی تائید شده تبدیل شود.
اما خیلی زود یکی از استادان دانشگاه کالیفرنیا ادعا کرد گوش دادن به موسیقی موجب شده است که عکس العمل دانش آموزان بهتر و پاسخهای آن ها دقیق تر شود و این کار هرگز نتوانسته است قابلیت هوشی آن ها را بالا ببرد.
موضوعی که وجود دارد آن است که قطعا گوش دادن به موسیقی کلاسیک مانند موتزارت هیچ آزار و صدمه ای به شما نخواهد رساند، ولی هرگز باعث باهوش شدن شما هم نخواهد شد.
وقتی به این که مغزتان چه شکلی دارد می اندیشید احتمالا به جسمی نسبتا کوچک فکر می کنید که خاکستری رنگ است و سطح آن را چین و چروک های بسیاری پوشانده است.
آن چه حقیقت دارد آن است که هر چه سن بالاتر می رود تا به بلوغ نزدیک شود، مغز اندازه بزرگ تری پیدا می کند. برای این که مغز در جمجمه جا بگیرد، به مرور زمان به طور خودکار در خود جمع می شود تا در کاسه ی سر جا بگیرد.
اگر تمامی چین و چروک های مغز را باز کنیم مغز به اندازه یک روبالشی بزرگ خواهد شد و تنها این نکته قطعی است که شکل مغز هر فردی با فرد دیگر تفاوت هایی خواهد داشت.
با وجود این اطلاعات مطمئن باشید که با هوش بالاتر، چین و چروک های مغز شما بیشتر نمی شود و از همان زمان ابتدای تولد این چروک ها وجود داشته و باقی خواهد ماند.
حیوانات زیادی وجود دارند که کارهایی شبیه اعمال انسان انجام می دهند که رفتارهایی همچون پیدا کردن راه حلی برای مشکلات، هوشیاری و نشان دادن احساسات به یکدیگر از جمله آن هاست. در حالی که هنوز ارائه دادن مدارک برای اثبات آن که انسان باهوش ترین حیوانات است، ادامه دارد، اما آنچه بدیهی است آن است که انسان باهوش ترین مخلوقات است.
از آن جایی که معمولا بسیاری از افراد تصور می کنند که باهوش بیشتر به معنای مغز بزرگ تر است ،ممکن است تصور شود که مغز انسان اندازه بزرگ تری نسبت به سایر مخلوقات دارد. اما این درست نیست.
یک مغز معمولی به طور میانگین 1 کیلو و 361 گرم وزن دارد.
دلفین که باهوش ترین حیوانات است، مغزی به وزن 5/1 کیلو دارد، اما وال نوزاد که میزان هوش او از دلفین بسیار کمتر است، مغزی به وزن 7 کیلو و 800 گرم دارد. سگ ها و اورانگوتانها که حیوانات نسبتا باهوشی هستند نیز مغزهای کوچکی دارند که نشان می دهد اندازه مغز با میزان هوش ارتباطی ندارد.
یادگیری فرایندی است که بر اساس تجربه به وجود میآید و تغییراتی نسبتاً دائمی در احساس، تفکر و رفتار فرد ایجاد میکند. لغت تجربه نشان می دهد که برای ایجاد یادگیری تمرین و تکرار ضروری است و واژه فرایند به دنبالهای از تغییرات رخدهنده در ویژگیهای فرد یا شیء گفته میشود. بنابراین برای ایجاد یک یادگیری موثر باید در دامنه ای از زمان و همراه با تکرار، موضوع یادگیری را ثبات بخشیم .
در این میان برای آنکه بتوانیم از زمان یادگیری به صورت بهینه استفاده کنیم لازم است تا در هنگام مطالعه فعال باشیم. ادا کردن کلمات و موضوعات با صدای بلند و توجه به طرز قرار گرفتن بدن می تواند تمرکز و دریافت اطلاعات را افزایش دهد . به این منظور لازم است از لم دادن و یا خوابیدن خودداری کنید چرا که شرایط فیزیکی می تواند بر احساس و عملکرد افراد موثر باشد.
از دیگر روش های سودمند می توان به طرح های شبکه ای اشاره نمود . شما پس از فراگیری و درک مطلب با ارتباط دادن کلید واژه های هر بحث به صورت شاخه ای در واقع کل مطلب را در چند شاخه و زیر شاخه دسته بندی و خلاصه می کنید. با دیدن کلید واژه ها میتوانید با بازیابی بحث مربوطه کل مطلب را در ذهن یاداوری نمایید.
روش مفید دیگری که می تواند روند یادگیری را تسریع نماید این است که نکات مهم را به صورت واژه های کلیدی با خط کشیدن زیر آنها برجسته نماییم. همچنین حاشیه نویسی پس از مطالعه درس می تواند با انتقال مطالب به خاطر سپرده شده روی کاغذ ثبات انها را در ذهن گسترده تر سازد . در این روش ابتدا مطالب را بخوانید و درک کنید و سپس بر روی کاغذ بیاورید.ضمن آنکه در هنگام مرور پیش از امتحان نیز می توانید از آنها استفاده نمایید.
پس از فراگیری و درک مطلب با ارتباط دادن کلید واژه های هر بحث به صورت شاخه ای در واقع کل مطلب را در چند شاخه و زیر شاخه دسته بندی و خلاصه کنید.
با بهره گیری از اصول یادگیری بهینه می توانید کیفیت مطالعه را افزایش دهید. در سطور زیر بخشی از این راهکارها را خدمت شما ارائه می دهیم.
1/ مطلب تازه را با مطالب یاد گرفته شده قبلی مرتبط کنید. به این صورت یادگیری به صورت معنادار شکل خواهد گرفت و دیرتر فراموش می شود.
2/ مطلب یادگیری را به صورت سه رمز دیداری, شنیداری و معنایی درآورید. یعنی به صورت تصویر در ذهن, تکرار با لفظ, ارتباط معنایی با محرک های دیگر درآورید. پژوهش ها نشان داده رمز شنیداری یعنی مرور و تمرین و تکرار ذهنی مطالب از رمزهای دیگر غالب تر است.
3/ تقطیع عبارت است از دسته بندی اطلاعات به واحدها یا قطعه های کمتر. مثلا اگر قرار است مجموعه اعداد زیر را به حافظه بسپارید : 3789645 اگر اعداد را به صورت دوتایی و یا سه تایی و با ایجاد ارتباط معنایی حفظ کنید راحت تر خواهد بود تا زمانی که هر عدد را به صورت مستقل از حفظ نمایید.
4/ تکرار اطلاعات و مطالب سبب انتقال آنها به حافظه بلند مدت است. البته تکرار بهمراه ارتباط دادن با مطالب قبلی.
5/ استفاده از واسطه ها: مثلاً برای به خاطر آوردن دو کلمه شانه- لیوان, از واسطه ذهنی "شانه در لیوان است" استفاده کنید.برقراری ارتباط ذهنی بین مطالب باعث ایجاد تصویر ذهنی و مواد کلامی و استفاده از هردو نیمکره می گردد که یادگیری را آسان تر می کند.
7/ سازمان دادن مطالب. تنظیم و ترسیم مطالب به صورت درختی.
8/ تداعی مطالب قابل یادگیری با مکان یا وسائل خاص. مثلا اگر میخواهید تعدادی از خرده وسایل مکانیکی را به یاد بسپارید کافیست یک وسیله را که دارای چنین جزئیاتی است در نظر داشته باشید . با تداعی این وسیله جزئیات آن به خاطر خواهد آمد.
9/ روش کلمه کلید برای آموزش زبان خارجه: پیدا کردن کلمه ای در زبان مادری که از لحاظ تلفظ با کلمه ای که می خواهید یاد بگیرید شبیه باشد. سپس ایجاد یک تصویر ذهنی که کلمه بیگانه را با کلمه زبان مادری ارتباط دهد. مثل کلمه بیگانه Carta که کلمه کارت تداعی می شود. سپس Carta که به معنی نامه است را با کارت ارتباط دهید (یعنی ارتباط معنایی و ذهنی بین کارت و نامه). از این پس با شنیدن کلمه Carta این ارتباط در ذهن مجسم می شود. و شما با آسانی معنای آن را به خاطر می آورید.
زندگی، اعمالی است که بین زمانیکه پا به این دنیا می گذاریم و زمانیکه از این دنیا می رویم انجام می دهیم. فقط یک بار شانس آنرا داریم و باوجود آنچه بقیه مردم ممکن است تصور کنند، این خود ما هستیم که باید تصمیم بگیریم با آن چه کنیم.
زندگی با ساعت ها و دقیقه ها اندازه گیری نمی شود. باید آنرا با خاطرات و لحظات سنجید. وقتی این جمله را خواندید چه حسی پیدا کردید؟
زندگی یا برای ما اتفاق می افتد یا ما آنرا به چنگ می آوریم. در اینجا 10 راه عالی برای به چنگ آوردن زندگی و شروع به زیستن در آن به شما معرفی می کنیم.
1. برای طلب کردن زندگی به خودتان اجازه دهید. درست است، اجازه بدهید. شما تنها کسی هستید که می تواند تصمیم بگیرد که مسئول زندگیش باشد. بااینکه شاید به نظر برسد نباید اینکار را بکنید، اما این ویرایشگرهای درونیتان، آن ضبط صوتی که مدام بایدها و نبایدها و قوانینی که به شما تعلق ندارد را به شما گوشزد می کند را خاموش کنید.
2. زندگی کردن را برای خودتان تعریف کنید. به آن اندازه ای که به نظر می رسد سخت نیست. فقط کافی است خودتان را در پایان زندگیتان تصویر کنید که به عقب نگاه می کند. دوست دارید در آن زمان خودتان را چطور توصیف کنید؟
3. دست از زندگی کردن در آینده بردارید. هر زمان که گفتید "یک روز" یا "هر زمان وقت کردم اینکار را می کنم"، از خودتان بپرسید، "چرا الان نه؟" به این جمله فکر کنید: "همیشه می خواستم اما هیچوقت اینکار را نکردم." کارهایی که همیشه دوست داشتید را انجام دهید، همین امروز، همین الان. هر روز صبح زندگیتان را انتخاب کنید. هر روز برای انجام کاری در آن روز برنامه ریزی کنید که احساس زنده بودن به شما دست دهد.
4. دور و اطرافتان را با آدم هایی پر کنید که از زندگی کردن لذت می برند. آنها مطمئناً فهمیده اند چطور باید زندگی کنند و از زندگی کردن لذت ببرند. چرا نباید با این آدم ها بگردید؟
5. ناراحتی، درد و عصبانیتتان را زمین بگذارید. حمل کردن آنها با خودتان فقط زندکیتان را سخت تر می کند و نمی گذارد از زندگی لذت ببرید. هیچ فایده ای برایتان ندارد و همه خوشبختیتان را هم می دزدد.
6. بگذارید بازنده ها برنده شوند. درمورد چیزهایی که برایتان اهمیت ندارند بحث نکنید، مگراینکه واقعاً تهدیدی برایتان تلقی شوند. بگذارید کسانیکه چیزی برای ثابت کردن دارند آنچه که لازم دارند را اثبات کنند. چرا باید زندگیتان را در تلاش برای درست کردن اشتباهات آنها هدر دهید؟
7. انرژی تولید کنید. ببخشید و دوست داشته باشید بعد نتیجه گیری کنید. اکثر نتیجه هایی که به آن می رسیم نه تنها اشتباه هستند بلکه منفی اند. نتیجه گیری های منفی ما را به حالت دفاعی می کشاند. قرار گرفتن در حالت دفاعی زندگی کردن نیست. پنهان شدن از آن است.
8. نشانه های فیزیکی زمانی که رابطه مغز و قلبتان قطع می شود را بشناسید. وقتی برای خودمان افسوس می خوریم یا نسبت به احساسات دیگران کور می شویم خودمان می فهمیم. می توانیم به یاد بیاوریم که وقتی بدرفتاری کردیم چه حس فیزیکی داشتیم. باید این نشانه ها را بشناسید تا بتوانید آن رفتارها را متوقف کنید.
9. ریسک های کوچک کنید که به طرق مختلف مرزهایتان را گسترده تر می کند. لذت زندگی در یاد گرفتن چیزهایی است که با مهارت های ما در ارتباط است. وقتی کمی از نظر عقلی، فیزیکی یا احساسی خودمان را گسترش می دهیم، رشد می کنیم. زندگی کردن یعنی رشد کردن. حتی تک تک سلول های شما این را می دانند.
10. برای افراد یا مکان هایی که برایتان مهم است ارزش قائل باشید و از آنها حمایت کنید. کار ما زندگی ما نیست. فقط بخشی از آن است. اجازه بدهید کسانیکه برایتان اهمیت دارند در اولویت زندگیتان باشند و به همه این را نشان دهید. شماره 1 و 2 را دوباره بخوانید.
ما به طور پیوسته و به طرق مختلف، حافظه خود را به کار می گیریم. از حافظه خود برای به خاطر آوردن نام دیگران، کارهای روزانه، فهرست خرید و... استفاده می کنیم. از آن برای درس خواندن در مدرسه و به یاد آوردن مسایل مهم در محل کار نیز بهره می بریم. چگونه می توانیم حافظه خود را تقویت کنیم؟ برای این منظور، روش های مختلفی وجود دارد:
یادداشت برداشتن و به همراه داشتن یک دفترچه، ابزاری است که به حافظه کمک فراوانی می کند. وقتی یادداشت برمی دارید، کاغذ خود را تا کنید تا ستونی در سمت چپ آن ایجاد شود. در سمت چپ، فقط یکی دو کلمه بنویسید که موضوع را شرح دهد و در سمت راست جزییات بیشتر را اضافه کنید. این روش به شما اجازه می دهد که بعداً اطلاعات خاص را پیدا کنید و می توانید با این روش حافظه خود را امتحان کنید.
دفترچه یادداشت، گزارشی است از زندگی شما، چیزهایی که یاد گرفته اید، افرادی را که ملاقات کرده اید، توانایی شما در دستیابی به هدف، و هر آنچه که برای شما اهمیت داشته است. در پایان روز، مرور ساده آن ها و نوشتن هر چیزی، به یادآوری شما کمک خواهد کرد.
در بعضی موقعیت های مربوط به حافظه و یادگیری، تکرار و تجسم کردن بسیار سودمند خواهد بود. هر چه بیشتر کاری را انجام دهیم یا چیزی را به صورت شفاهی تکرار کنیم، بهتر آن را به یاد خواهیم آورد. به همین دلیل است که آگهی های بازرگانی آنقدر تکرار می شوند. شما می توانید تقریباً هر مهارتی را تکرار کرده یا هر گونه اطلاعاتی را مکرراً به صورت شفاهی بیان کنید. روش تجسم به شما کمک می کند تا اوج عملکرد خود را به خاطر بیاورید.
ارتباط، تکنیک دیگری برای حافظه است. ما به آسانی اطلاعات را به یاد می آوریم اگر بتوانیم آن را به موضوع دیگری که در ذهن داریم ربط دهیم. مثلاً اگر نام یک دوست جدید را به نام شخص دیگری که در یاد داریم ارتباط دهیم، ممکن است به یاد آوردن آن آسان تر شود. ما می توانیم این ارتباطات را آگاهانه انتخاب کنیم تا آن ها را بهتر به یاد بیاوریم. این ارتباطات همیشه منطقی نیستند. در جلسه اول یک کلاس درس از دانش آموزان خواسته شد که خودشان را معرفی کرده و همچنین از یک سبزی که نام آن با همان حرف آغاز می شود نام ببرند. به خاطر سپردن نام دانش آموزان بسیار آسان است زیرا برای این منظور باید اول به نام سبزی مورد نظر فکر می کردند، بعد با استفاده از حرف اول آن، نام شخص را به یاد می آورند. ارتباطات غیر عادی و حوادث عجیب، به دلیل تفاوتی که دارند روش های آسان تری برای یادآوری هستند.
دسته بندی، تکنیکی است که از آن می توانید برای به یاد آوردن مجموعه ای از چیزها استفاده کنید. مثلاً اگر بخواهید نام تمامی استان ها را به خاطر بسپارید، باید اول بدانید که مثلاً چهار استان هستند که نام آنها با حرف الف آغاز می شود، دو استان با حرف ب، ... تا بتوانید آن ها را منطقی تر به یاد بیاورید. از این روش همچنین می توانید برای به خاطر سپردن چیزهای مختلف مانند اصطلاحات پزشکی، شعر، و هر آنچه که امروز به آن نیاز دارید استفاده کنید.
این تکنیک ها به شما کمک خواهند کرد که تحت بسیاری از شرایط، حافظه خود را تقویت کنید. وقتی می خواهید اطلاعاتی را در ذهن خود حفظ کنید، هنگام دریافت آن مکث کنید. از تکنیک مرور و تکرار به سود خود بهره بگیرید. یادداشت بردارید. برنامه های خود را ساده تر کرده و بی نظمی را کنار بگذارید. از روش ارتباط برای ربط دادن اطلاعات به چیز هایی که در خاطرتان می ماند استفاده کنید.
برای همه ما پیش آمده که احساس کنیم با وجود تلاشی که میکنیم، نمیتوانیم بهره کافی را از تلاش خود ببریم و متأسفانه با شکست مواجه میشویم و آن را به حساب بدشانسی و کماقبالی خود میگذاریم. ولی آیا واقعا ما بدشانسیم و اصولا چنین تعبیری درست است؟
ما میتوانیم تمام عمر خود را صرف برچسبزدن به رویدادها کنیم «این خوب است، آن بد است»... بیفایده است.علت اینکه به هر حادثهای برچسب فاجعه و مصیبت میزنیم آن است که تنها یک درصد از کل واقعیت را میبینیم.تا زمانی که به بدبودن اوضاع و احوال، ایمان داشته باشید هیچ تغییری در اوضاع و احوال بهوجود نخواهد آمد. تا هنگامی که با داد و فریاد و جنگ و دعوا به استقبال روزهای زندگیتان میروید هیچ پیشرفتی در زندگی نخواهید داشت. اما درست در همان لحظهای که نوع نگاه خود را به زندگی تغییر میدهید همهچیز دستخوش تغییر میشود. فرض کنید که قصد سفر با هواپیما را دارید و جای شما را به دیگری دادهاند، میگویید: «واقعا افتضاح است. من عجله دارم. الان همه منتظر من هستند. من حتما باید با این پرواز بروم...».
اگر با این روحیه و طرز برخورد ، دیگران به شما تنه زدند ، قهوه روی لباستان ریخت، چمدانتان گم شد و... اصلا تعجب نکنید. اگر با زندگی بجنگید، همیشه بازنده میشوید. بهمحض اینکه به خود بگویید: «در زندگی من هیچ چیزی تصادفی نیست. اگر اینجا هستم بهخاطر آن است که باید اینجا باشم»، آن وقت است که همه چیز رو به بهبودی میگذرد. چهبسا در همان زمان انتظار تا پرواز بعدی یک دوست جدید پیدا میکنید یا دوستی قدیمی را دوباره میبینید یا فرصتی برای مطالعه مییابید.
اصولا هر کسی میتواند دنیا را از زوایای مختلف بنگرد؛ دنیای ما دنیای پلیدی است یا اینکه دنیا به همینصورت هم که هست، زیباست.
اغلب ما برای یافتن عیبها و کاستیهای دیگران انرژی فراوانی صرف میکنیم و میکوشیم تا ثابت کنیم که آنها آدمهایی متقلب، پرخور، تنبل یا ولخرج هستند اما نتیجه این تلاشها و انتقادها چیست؟ هیچ، جز اینکه زندگی خود ما از شادی و نشاط تهی میشود.
میتوانیم دائم ناراحت باشیم و بگوییم دنیا رو به ویرانی میرود اما این میتواند بهانهای باشد برای شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت زندگی.
راه دوم این است که دنیا را به همین صورتی که هست بپذیریم. ما هرطور که فکر میکنیم دنیا همانطور باقی میماند. درواقع این امکان برای همه ما وجود دارد که جهان را به همینصورتی که هست بپذیریم و آنگاه برای بهترکردن آن، بخشی از مسئولیتها را به گردن بگیریم.
اما واقعا چگونه میتوانیم از حساسیتهای خود بکاهیم؟ اولا باید بپذیریم کهمنشأ همه آزردگیها و ناراحتیها قوانینی هستند که خودمان برای خودمان تعیین میکنیم که در ذهن ما جای گرفتهاند. اگر خود ما این قوانین را تعدیل کنیم یا آنها را از بین ببریم، آنوقت دیگر از بیاعتنایی دنیای واقعی نسبت به قوانینمان آزردهخاطر نخواهیم شد.
ما میتوانیم با خود قرار بگذاریم که «هیچکس نمیتواند روز مرا خراب کند، نه کارمند وظیفهنشناس بانک، نه پلیس راهنمایی و رانندگی و نه هیچکس دیگری».
- شما نمیتوانید بر محیط پیرامون خود و بر اوضاع یا عقایدی که دیگران درباره شما دارند کنترل داشته باشید، مهمترین و تنها چیزی که میتوانید بر آن تسلط کامل داشته باشید افکار و اندیشههای خود شما هستند.
- آنچه مایه خوشبختی و شادی انسان میشود، درون اوست و نه عوامل بیرونی! سعی کنید یک حادثه آزاردهنده را بهخاطر بیاورید؛ مثلا به هفته گذشته فکر کنید، به دزدیدهشدن کیف پولتان یا فراموششدن روز تولدتان یا هر مسئله دیگری که شما را آزردهخاطر کرده است.
حالا به این جمله دقت کنید؛ «آنچه شما را آزرده است، نفس حادثه نیست بلکه تفکرات شما درباره آن حادثه است».
شاید بگویید هر کس دیگری هم جای من بود همین احساس را پیدا میکرد؛ اما اشتباه است! بهتر است بگویید اکثریت آدمها همین احساس را پیدا میکنند. ما در تمام طول زندگی خود بهگونهای برنامهریزی میکنیم که در هر زمینه خاص، تفکری خاص داشته باشیم و همین تفکرات خاص هستند که شادی و خوشبختی ما را تحتالشعاع خود قرار میدهند اما همیشه بهخاطر داشته باشید که ما میتوانیم اندیشههای خود را تغییر دهیم.
یادگرفتن زندگیکردن در زمان حال یکی دیگر از مواردی است که به حفظ آرامش بیشتر ما کمک میکند. درواقع بیشترین وقت ما به افسوسخوردن نسبت به گذشته یا هراس از آینده صرف میشود.
بیشتر آدمها قبول دارند که در زندگی بهدنبال عشق، محبت، صلح و آرامشاند اما جستوجوی آرامشخیال را زیر سؤال میبرند! راستی چرا باید بهدنبال این آرامش باشیم؟ زیرا عشق و آرامشخیال عناصری جدانشدنی هستند. اگر بهدنبال عشق بگردید آرامش را مییابید و اگر در جستوجوی آرامش باشید به عشق میرسید. معنای آرامش خوردن قرصهای آرامشبخش نیست؛ آرامش یعنی رسیدن به توازن.
گاهی بهنظرمان میرسد بهمحض اینکه قسطهای عقبافتادهمان را بپردازیم خیالمان آسوده خواهد شد. این آسودگی خاطر شاید در کوتاهمدت حاصل شود اما همیشگی نخواهد بود.
بزرگترین بانکها ورشکست میشوند، هواپیماهای غولپیکر سقوط میکنند، بزرگترین برجها فرو میریزند و... ما باید امنیت را در وجود خودمان جستوجو کنیم. اما چگونه میتوانیم با اینگونه حوادث کنار بیاییم؟ راهش این است؛ آنها را قبول کنید و لذت ببرید. نیمی از لذت زندگی در همین است که از اتفاقات آینده بیخبریم. برای برخورداری از آرامش بیشتر باید با خودمان عهد کنیم که هر اتفاقی بیفتد با آن کنار بیاییم و رودرروی همه ترسهایمان بایستیم و به خود بگوییم: بالاخره هر مشکلی روزی پایان مییابد و این واقعیت زندگی است.اگر توجه کرده باشید تمام کسانی که زندگیشان سرشار از آرامش است از یک نظر وجه تشابه دارند و آن این است که این افراد خود را ملزم به حفظ یک توازن همیشگی کردهاند.
بسیاری از آنها از طریق دعا و نیایش پروردگار به این توازن دست یافتهاند. گروهی دیگر به تکنیکهای تمرکز ذهن روی آوردهاند و... . همه آنها خلوت و سکوت را میجویند و با غرقشدن در خویشتن است که دنیای بیرون را بهتر میبینند. بخش دیگری از آرامش با اصلاح فکر و اندیشه شما بهوجود میآید. اگر معتقد باشید که زندگی جز یک کشمکش بیپایان نیست، حقیقتا نیز برایتان همانطور خواهد بود. یادگرفتن زندگیکردن در زمان حال یکی دیگر از مواردی است که به حفظ آرامش بیشتر ما کمک میکند. درواقع بیشترین وقت ما به افسوسخوردن نسبت به گذشته یا هراس از آینده صرف میشود.
زیستن در زمان حال مانند راهرفتن روی طناب است. در ابتدای کار، افتادن اجتنابناپذیر است اما با تکرار و تمرین میتوان حفظ تعادل را آموخت. برای نگهداشتن ذهن در زمان حال میتوانید شتاب را از زندگی خود حذف کنید.
وقتی که نظام اعتقادی شما میگوید «همیشه وقت کم میآورم»، انتظار دارید چه اتفاقی بیفتد؟ مطمئن باشید همیشه با کمبود وقت مواجه خواهید شد، همیشه از آسانسور جا خواهید ماند و همیشه دیر به اتوبوس خواهد رسید. بنابراین سعی کنید در حال انجام هر کاری با خود بگویید: «تا وقتی سرگرم این کار هستم هیچوقت عجله نمیکنم، تمام حواسم اینجاست و وقت کم نمیآورم».
برای رسیدن به آرامش بیشتر میتوانید این روش را هم امتحان کنید؛ هر وقت که کارتان به بحث و مشاجره میکشد و هرگاه که با همسر، دوست، رئیس و... خود مشکل پیدا میکنید، برای مدتی کنار بکشید و کاری نکنید تا به آرامش برسید.
با خود خلوت کنید و سعی کنید همه افراد را با همان خصوصیاتی که دارند بپذیرید، نه آنگونه که خودتان توقع دارید و خواستار آن هستید. به هر طریقی که میتوانید در تجسم خود عشق و محبتتان را نثارشان کنید. حتی اگر این روش، به نظر درست نمیآید، باز هم امتحانش کنید. سعی نکنید با منطق و استدلال درکش کنید. فقط آن را بهکار ببندید. خیلیها همینکار را میکنند و نتایج خارقالعادهای میگیرند بنابراین شاید شما هم بتوانید از ثمرات آن بهرهمند شوید.
تابهحال توجه کردهاید که گاه ما تمام روز را کوهنوردی میکنیم و در پایان همان روز همچنان سرشار از انرژی هستیم و در مواقعی دیگر با چند ساعت خرید از فروشگاهی بزرگ آنچنان احساس خستگی میکنیم که گویی تمام روز را کار کردهایم.تمام اشیای پیرامون ما ارتعاش مخصوص به خود دارند و ما این ارتعاشات را جذب میکنیم. باغها و جنگلها دارای ارتعاشاتی شفابخش هستند. آنها انرژی ازدسترفته ما را جایگزین میکنند. فروشگاههای بزرگ و پارکینگها انرژی ما را کاهش میدهند زیرا معمولا سر و صدا و ازدحام در آنها زیاد است.
تردیدی نیست هنگامی که پرانرژی هستیم در برابر انواع بیماریها و در برابر افسردگیها و کسالتهای دیگران مقاومتریم و هنگامی که از سطح انرژی پایینی برخوردار هستیم همه بیماریها و افسردگیها را بهطرف خود جذب میکنیم.
شکرگزاری نیز موجب آرامش بیشتر انسان میشود. هر بار که از نعمات موجود خود شاکر باشید در حقیقت خاطرنشان میکنید که آنچه را دارید میپذیرید و آنچه را باید یاد بگیرید و بیاموزید، میآموزید. منشأ آرامش ذهن، تمرکزکردن بر نعماتی است که از آنها بهرهمند شدهایم و نه آنچه نصیبمان نشده است. بنابراین حس سپاسگزاری داشته باشید اما اگر اعتقادتان این باشد که «وقتی اوضاع زندگی بهتر شد آنوقت شکرگزار خواهم بود» مطمئن باشید که هرگز اینگونه نخواهد شد!