عشق تان را با چنگ و دندان حفظ کنید
بسیاری از خانم ها و آقایانی که مدتی از شروع زندگی مشترکشان می گذرد، وقتی به گذشته نگاه می کنند یاد دورانی می افتند که عاشق یکدیگر بودند و هیچ چیز نمیتوانست جلوی زندگی رمانتیک شان را بگیرد. اما وقتی مدت زمانی از این ماجرا می گذرد، عشق از زندگی آنها رخت بر می بندد. آنها درگیر گرفتاری های روزمره می شوند و سرشان آنقدر شلوغ می شود که زندگی مشترک برایشان یکنواخت شده و جذابیت خود را از دست می دهد. در این شرایط زمانی هم که تصمیم می گیرند به زندگی شان سر و سامانی داده و طراوت گذشته را به آن باز گردانند، سر در گم می شوند که از کجا باید شروع کنند. به راستی زندگیزناشویی عاشقانه چگونه است؟
""زندگی رمانتیک در حفظ فضای عاشقانه و برقراری معاشقه پس از اولین روزهای ازدواج خلاصه می شود. به عبارت دیگر، زندگی رمانتیک نوعی ارتباط صمیمی است که هر کس چیزی جز عشق برای دیگری نمی خواهد.""
زندگی عاشقانه یک اتفاق نیست، بلکه یک ارتباط روزانه است. نباید به آن به عنوان نوعی پیش نوازی و ... نگاه کرد؛ بلکه یک رابطه دوستانه است که هر روز بیش از پیش رشد می کند. در مورد این است که از یکدیگر بپرسیم چگونه روز خود را سپری کردیم، سرگرمی هایمان چیست، و یا پروژه ها چگونه پیش می روند. در مورد در میان گذاشتن علایق روزمره است. باید از زمانی که در کنار هم هستید لذت ببرید و تصور کنید نزد دوست داشتنی ترین کس خود هستید.
این نیست که شما شب جمعه یک برنامه بیرون رفتن بریزید و همه چیز تمام شود. این امر ملزم تلاش های مداوم است. البته اگر شما خلاق نباشید شاید برایتان کمی مشکل باشد.
حالا که زیر یک سقف آمده اید بهتر است نسبت به نیاز های هم آگاهی پیدا کنید. مطالعه کنید و از دنیای روحی و روانی طرف مقابل تان آگاه شوید. اگر زن هستید در دنیای مردانه و اگر مرد هستید در دنیای زنانه قدم بزنید.شناخت نیازها و خواسته های طرف مقابل بخش مهمی از راهی است که در پیش روی دارید.در زیر بخشی از ویژگیهای زن و مرد آورده شده است که مطالعه ی آن خالی از لطف نیست.
زن به مراقبت و مرد به اطمینان نیاز دارد:
زمانی که مردی برای بهبود حال زنش، به احساسات و دلبستگی های او توجه می کند، زن احساس می کند همسرش او را دوست دارد وبرایش اهمیت قائل است. وقتی مردی با حمایت از همسرش احساس بخصوصی به او می دهد، در برآورده کردن اولین نیاز اصلی زن موفق می شود. در این شرایط زن اطمینان بیشتری به مرد پیدا می کند و زمانی که زن اطمینان کند، انبساط خاطر می یابد وخیالش راحت می شود و اما درباره مردها باید گفت وقتی نظر زنی نسبت به همسرش صادقانه و پذیرنده باشد، مرد هم احساس می کند مورد اطمینان است. اعتماد مرد به این معناست که ما مطمئن هستیم او نهایت سعی خود را می کند و بهترین ها را برای همسرش می خواهد. وقتی واکنش های زن نشان دهنده اعتقاد مثبت او نسبت به توانائی ها و اهداف مرد است، اولین نیاز اصلی عشق مرد برآورده می شود و مرد هم خود به خود علاقه و توجه بیشتری به نیازهای زن نشان می دهد.
زن را باید درک کرد و مرد را باید پذیرفت:
وقتی مرد بدون قضاوت ولی با دلسوزی و وابستگی به احساسات و صحبتهای زن گوش می دهد، زن احساس می کند به حرفهایش گوش کرده و او را درک کرده اند. زمانی که نیاز شنیده شدن و درک شدن زن برآورده می شود، او هم به آسانی نیاز همسرش را می پذیرد. اما درباره مردها باید گفت زمانی که زن با مهربانی وبدون کوشش در عوض کردن مرد او را می پذیرد، مرد احساس می کند مورد قبول است. یک رفتار پذیرشی نشان می دهد که مرد با محبوبیت تمام تائید شده است. این نشان دهنده این نیست که زن کاملا" شوهرش را بی عیب و نقص می داند. بلکه نشان می دهد کوششی در عوض کردن او ندارد و به مرد اطمینان می دهد خود اوست که به تنهایی می تواند اوضاع را بهتر کند. وقتی مرد از سوی همسرش تأیید شود، آسان تر می تواند برای همسرش شنونده خوبی باشد.
احترام به زن و قدردانی از مرد فراموش نشود:
زمانی که مرد با تأیید به زن نشان می دهد حقوق ،خواسته ها و نیازهای او در اولویت است، زن احساس می کند مورد احترام واقع شده است. اظهارات محترمانه واقعی و طبیعی مرد مثل اهدای گل و به یاد داشتن تاریخ سالگرد ازدواج بسیار ضروری است. وقتی زن احساس احترام می کند، آن طور که در خور همسرش است از او قدردانی می کند.
وقتی زن تشخیص می دهد شخصا" از رفتار و کوشش مرد بهره مند شده است، مرد احساس قدردانی می کند. قدردانی زن واکنشی به مراقبت و حمایت شدن ازاوست. وقتی از مردی قدردانی می شود او می داند که کوشش او به هدر نرفته و تشویق می شودو بیشتر ایثار می کند. در این حالت مرد قدرت و انگیزه پیدا می کند تا برای همسرش احترام بسیاری قائل شود.
زن به وفا ومرد به تحسین نیاز دارد:
مرد زمانی« زن نیازمند به عشق ومحبت » را به کمال می رساند که به خواسته ها و نیازهای او بیشتر از نیازهای خودش مثل کار، تفریح ومطالعه اهمیت بدهد. مرد باید به نیازهای زن اولویت بدهد و متعهد باشد که ازاو مراقبت وخواسته هایش را برآورده کند. وقتی زن احساس کند مهمترین فرد زندگی همسرش است به راحتی اورا تحسین می کند.
اما همان طورکه زن نیاز به وفاداری دارد، مرد هم دوست دارد تحسین حقیقی زن را لمس کند. برای تحسین مرد باید او را با نگاهی پر از شگفتی لذت وخوشحالی نگاه کرد. زمانیکه زن با خوشحالی از اخلاق وهنرهای بی نظیر شوهرش مثل خوش اخلاقی، قدرت، پشتکار، راستی وصداقت، مهربانی، عشق، ادراک و پرهیزگاری حیرت زده شده و تعریف می کند مرد احساس می کند مورد تحسین قرار گرفته است. در این شرایط مرد با اطمینان خاصی به پرستش زنش می پردازد.
زن را باید تأیید کرد ومرد باید مورد پسند قرار گیرد:
زمانی که مرد درباره احساسات و خواسته های زن اعتراض یا بحثی نمی کند و در عوض آنها را می پذیرد ومعتبر می داند، زن واقعا" احساس می کند مرد دوستش دارد. به یاد داشته باشیم بسیار مهم است که مرد به احساسات زن بها دهد در حالی که به نظر خودش چیز دیگری باشد. وقتی مرد یاد می گیرد که چطور این تأیید را به زن نشان دهد، مطمئن می شود مورد پسند قرار گرفته است.
هر مردی قلبا" می خواهد برای همسرش یک قهرمان باشد. نشانه قبولی او در امتحان تصویب زنش است. تصویب زن نشان می دهد که احسان و خوبی مرد مورد پسندش قرار گرفته و نهایت رضایت را از او ابراز می کند. تصویب رفتار مرد شناخت او و دلایل مفیدی است که او طبق آنها کار انجام می دهد.
به زن اطمینان خاطر دهید و مرد را تشویق کنید:
وقتی مرد به طور مداوم نشان می دهد که دلواپس زن است او را درک می کند وبه او احترام می گذارد وهمسرش مورد علاقه وتأیید او قرار دارد، نیازاصلی زن درباره اطمینان خاطر برطرف می شود. یک رفتار مطمئن که از طرف مرد اعمال می شود به زن می گوید همیشه دلخواه همسرش خواهد بود.
« معمولا" مردها به اشتباه فکر می کنند چون یک بار نیازهای اصلی زن را برآورده کرده وبه اواحساس امنیت و خوشنودی داده اند، پس دیگر تا ابد همسرش می داند که مرد دوستش دارد! در حالی که صحیح نیست ومردها باید بدانند بارها وبارها باید به همسرشان اطمینان خاطر بدهند.»
نیازهای عمده مرد هم باید از طرف همسرش تأیید وتشویق شود. نظریات تشویق آمیز زن به مرد قدرت وامید می دهد تا به صلاحیت وشخصیت خود مطمئن شود. وقتی زن همسرش را تشویق می کند که تمام سعی خود را بکند، مرد دلگرم می شود واحساس آرامش می کند.
در نهایت باید گفت برای اینکه در روابط خود موفق باشیم، باید فصلهای متفاوت عشق و تفاوتهای احساسی را درک کنیم وبپذیریم. برای رسیدن به عشق تلاش لازم است. ما نباید انتظار داشته باشیم همیشه همسرمان سرشار از عشق و محبت باشد یا حتی یادش بماند چگونه مهربان باشد. در ضمن باید به خودمان موهبت درک وفهم را هدیه کنیم و توقع نداشته باشیم تا همیشه تمام آنچه را درباره محبت ومهربان بودن یاد گرفته ایم به یاد داشته باشیم. ما هم گاهی اشتباه می کنیم وباید آن را بپذیریم و هرچه زودتر خود را اصلاح کنیم.
جستجوی عشق ،خارج از خانه
یکی از نیازهایی که از بدو تولد در زندگی انسان وجود دارد و نحوه ی ارضای آن می تواند در چگونگی شکل گیری شخصیت ،هویت و آینده ی فرد بسیار مهم باشد ، نیاز عاطفی است. این نیاز در طول زندگی با ما همراه است و تالحظه ی مرگ نمی توان گفت که کسی دیگر نیاز عاطفی ندارد.
در برخی مراحل زندگی مانند اوایل کودکی و بلوغ نیاز به داشتن روابط عاطفی خود را آشکار تر نشان می دهد. وقتی فرد به جوانی و بزرگسالی می رسد ، ازدواج می کند ، پدر یا مادر می شود ،گاهی فراموش می کند که این نیاز هنوز در وجود او قرار دارد و یا طرف مقابل او که در شرایط سنی اوست هم چنین نیازی دارد.
یکی از اهداف ازدواج که همان برآورده شدن نیازهای عاطفی است اصولا مورد بی مهری قرار می گیرد. در صورتیکه در بررسی عوامل زمینه ساز جدایی و گسیختن خانواده، به سستی و سردی روابط عاطفی از مدت ها قبل از طلاق برمی خوریم. در کالبد شکافی، سستی تدریجی عواطف میان زن و شوهر، یکی از عوامل مهم ارضای عاطفی در روابط با دیگران است.
التذاذهای بصری و سمعی در فضای ارتباطی با همکاران که به نوعی روابط صمیمی توأم با احترام است و انتظار و تکلیفی هم در بین نیست، به صورت ناخودآگاه، مقدار قابل توجهی از نیاز عاطفی به همسر را کاهش می دهد.
التذاذهای بصری و سمعی در فضای ارتباطی با همکاران که به نوعی روابط صمیمی توأم با احترام است و انتظار و تکلیفی هم در بین نیست، به صورت ناخودآگاه، مقدار قابل توجهی از نیاز عاطفی به همسر را کاهش می دهد. افزون بر این، خستگی سرِکار و پیامدهای ناشی از آن (مانند عدم رسیدگی کافی به خود در منزل) مزید بر علّت شده و به صورت تدریجی، خانه ای را که محل آرامش و تأمین نیازهای متقابل زن و شوهر است، مبدّل به استراحتگاه می نماید که ساعت هایی را صرفاً برای آماده شدن برای کار فردا در زیر یک سقف و چه بسا در دو اطاق جداگانه می گذرانند. این مسأله بالاخره جدایی روانی، طلاق و جدایی فیزیکی را به دنبال دارد .
همینکه یک زن و شوهر چگونه در یک خانه به هم محبت کنند و با هم صمیمی باشند، چگونه به حرفهای یکدیگر گوش بدهند و چگونه مرد به ظاهر منزل توجه کند و چگونه مرد به آراستگی همسرش توجه کند. چگونه زن و شوهر برای هم در منزل آراسته باشند نه اینکه برای دیگران لباس مهمانی بپوشند و خودشان را آرایش کنند؛ اما در خانه لباسهای پاره و کثیف بر تن کنند. اینها همه در بحث جنسی و ارتباط صمیمی دو جنس مهم است.
یکی از مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که در دنیای امروز با نشستن در خانه و ورود به دنیای مجازی می توانی بخشی از نیاز عاطفی ات را از طریق ارتباط مجازی و درد و دل و یافتن یک همصحبت که حتی او را نمی شناسی ، برآورده کنی یا بخاطر گستردگی روابط اجتماعی ، آزادی روابط زن و مرد ، کم شدن حیا در نگاه و گفتار ، توجیه بسیاری از کارهای غلط ، زن و مرد به راحتی می توانند در اجتماع نیازهای عاطفی خودشان را رفع کنند. کسی را بیابند که با او صحبت کنند ،پیامک بزنند،دوست بدارند و دوست داشته بشوند در حالی که در زندگی خانوادگی هیچکدام از این ها ندارند.
ممکن است هیچگاه این ارتباط به یک رابطه ی جدی یا جنسی کشیده نشود اما همین که کس دیگری در زندگی فرد حضور داشته باشد ، خود باعث سرد شدن بیشتر رابطه ی او با همسرش می شود.
علاوه بر اینکه باید در روابط واقعی و مجازی مان مراقب باشیم تا چنین حالتی پیش نیاید. باید فضای خانه را به سمتی سوق دهیم که نیازهای عاطفی خود و همسرمان در خانواده تامین شود. اگر با هم گفتگو کنیم . اگر علایق هم را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم. اگر به دنبال لذت های مشترک باشیم . اگر با هم غریبه نباشیم حتی اگر انتقادی داریم بجای مخفی کردن آن به روش صحیح بیان کنیم ، دیگر آنقدر از هم دور نمی شویم که یک همکار یا غریبه ای در دنیای مجازی ، نیازهای روحی مان را برطرف کند.
حد و مرز دوستی ها بعد از ازدواج
پس از ازدواج ، به تدریج متوجه تغییراتی در دوستان خود خواهید شد. معمولا دوستان متأهل باشادی شما را به فهرست زوج هایی که میتوان با آنها قرار مسافرت و شام گذاشت، وارد میکنند و از طرف دیگر، ممکن است ازدواج شما موجب شود که دوستان مجردتان متوجه ناموفق بودن خودشان در امر ازدواج و داشتن یک زندگی مستقل شوند. اما چگونه میتوان با دوستانی که هر یک به شیوه خود فکر میکنند، کنار آمد؟ آیا باید این دوستی ها را حفظ کنید؟
بعد از ازدواج شما وارد شبکه ی گسترده ای از ارتباطات می شوید. تنها ارتباط با همسرتان نیست که تعیین کننده ی موفقیت شما در ازدواج است. شما باید با خانواده ی او ،دوستان او حتی شغل او و همچنین همسرتان هم با دوستان شما ،خانواده تان و شغل و دلمشغولی های شما ارتباط درست برقرار کند.
برپا کردن یک زندگی اجتماعی که بتواند هردوی شما را راضی نگهدارد ، نشانه بسیار مثبتی از موقعیت زندگی مشترک شماست. زندگی امروز بدون روابط اجتماعی غیر ممکن است .بخش عمده ای از روابط اجتماعی این روزها را ارتباط با دوستان تشکیل می دهد. همکلاسی های دوران دانشگاه ، همکاران قدیمی و ...
بعد از ازدواج وضعیت ارتباط با دوستان کمی فرق می کند .باید هر کدام از طرفین در کنار حفظ روابط دوستانه ی خود با ایجاد تعادل در میزان رابطه ، رضایت خاطر همسرشان را تأمین کنند.
قراری که هر از گاه با دوستان خود میگذاریم، معاشرت سالمی است و به نوعی یک مرخصی کوتاه از زندگی زناشویی محسوب میشود. اما اگر شما دونفر درباره مدت زمانی که دور از هم هستید توافق ندارید ،ممکن است دچار مشکل شوید.
برای مثال اگر شوهر دوست دارد در هفته دو شب را با دوستان خود باشد و همسرش میخواهد هر شب با هم شام بخورند احساسات هر دو لطمه دیده و این لطمه به مشاجره ختم خواهد شد. گفتگوی ساده و باز در اینجا بسیار راهگشا خواهد بود. بگذارید عزیزتان از انتظارات شما آگاه شود و خود را آماده کنید که گفتگو در هر دو طرف به مصالحه ختم شود. اگر بتوانید درباره روزها یا ساعاتی که با دوستانتان میگذرانید بر سر برنامه و زمان مشخصی به توافق برسید، هر دو سود میبرید.
اگر قرار باشد دوستان شما نزدیک ترین افراد زندگی تان باشند و تمام لذت هاو تفریحات تان را کنار آن ها باشید ، همین ها می توانند زندگی مشترک تان را خراب کرده باعث دوری شما از همسرتان شوند.
دوستان مشترک
در نهایت، یافتن دوستان مشترک و حفظ آنها بهترین روش برای داشتن یک زندگی اجتماعی مشترک است. بیشتر زوجهای تازه ازدواج کرده، به معاشرت با زوجهای دیگر متمایلند. این تمایل به جمعهایی خوب با عده ای که همه همراهی دارند ، منجر میشود و بهترین جا برای مشاهده و آموختن ریزه کاری های مثبت زندگی مشترک دیگران و ارج نهادن به نکات مثبت زندگی مشترک خود ما خواهد بود.
اگر می خواهیم ارتباط مان با همسرمان خدشه دار نشود و از طرفی زنجیره ی دوستی های سابق مان پاره نشده و بعداز تشکیل خانواده دوستان جدیدی هم پیدا کنیم و وارد ارتباط های عمیق تری شویم ، باید با همسرمان حتی قبل از ازداوج در باره ی نوع دوستانی که داریم،نحوه ی رفت و آمد و حد و مرز صمیمیت ها به توافق برسیم و بعد از ازدواج هم اولویت را به همسر و زندگی زناشویی مان بدهیم . سعی کنیم اگر زمانی را برای دوستان خود به صورت مجردی می گذاریم حتما با رضایت همسرمان باشد و دوستی های خانوادگی مان را افزایش دهیم. فراموش نکنید اگر قرار باشد دوستان شما نزدیک ترین افراد زندگی تان باشند و تمام لذت هاو تفریحات تان را کنار آن ها باشید ، همین ها می توانند زندگی مشترک تان را خراب کرده باعث دوری شما از همسرتان شوند.
تفاهم نامه ی جنسی ،مانعی برای طلاق
خداوند انسان را به گونه ای آفریده که بدون همسر ناقص است. انسان هرچه از نظر علم و ایمان و فضایل اخلاقی بالا برود، تا ازدواج نکند به کمال مطلوب نمی رسد. ازدواج و تشکیل خانواده برای همه انسان ها یک امرطبیعی و معمولی بوده است و نمی توان از آن صرف نظر کرد و برهمین اساس باید وجود هرگونه مشکلات را از سر راه برطرف کرد و وصول به آن را آسان نمود. اما این همه ی ماجرا نیست و وقتی خانواده تشکیل می شود ،حفظ آن و تداوم عشق و علاقه بین همسران از اهمیت زیادی برخوردار است.
سازگاری زناشویی سنگ زیربنای عملکرد خوب خانواده است، نقش والدین را تسهیل و عمر زن و شوهر را طولانی می کند. ازطرفی باعث افزایش سلامتی، توسعه اقتصادی و رضایت بیشتر از زندگی می شود.
انسان دارای غرایزی است که هریک از آنها باید به گونه ای شایسته ارضا شود. غریزه جنسی یکی از غرایز اصیل انسانی و از نعمت های الهی است که در وجود انسان نهاده شده، به گونه ای که استفاده معتدل و صحیح از آن موجب بقای نسل انسان می شود و سوءاستفاده از آن عوارض سوءجسمانی و روانی دارد.
همیشه شنیده ایم که بهترین راه ارضای غریزه ی جنسی در خانواده است اما چرا این روزها بیشترین آمار ازدواج موقت را مردان متاهل تشکیل می دهند؟زیرا ارضای غریزه ی جنسی کار ساده ای نیست و بسیاری از زنان و مردان در خانواده ی خود در مسئله ی جنسی مشکل دارند اما ممکن است هیچگاه بیان نکنند.
همسران باید از جذابیت های خود آنچنان وجود همسر خود را سیراب نمایند که در برابر محرک های تصویری و کلامی نامحرمان کاملاً مصون باشند. امروزه بسیاری از زن ها و شوهرها بجای اینکه برای هم آرایش کنند برای بیرون از منزل آرایش می کنند.و این موضوع گاهی باعث می شود طرفین به فکر ارضای این نیاز خارج از چهارچوب خانه باشند.
بسیاری از تحلیل گران مسائل اجتماعی دلیل خیانت همسران به هم را نارضایتی جنسی آن ها می دانند. متاسفانه وقتی غریزه در کانون خانواده ارضا نشود و مرد به زن و زن به مرد بی توجه شود ، غرایز خود را بطور ناصحیح در خارج از منزل ارضاء خواهند کرد و محیط اجتماعی دستخوش نابهنجاری های زیادی می گردد که یکی از تبعات این نابهنجاری ها می تواند بروز روابط ناسالم اجتماعی باشد.
وقتی زن و شوهر از نحوه ارضای غرایز یکدیگر بی اطلاعند، یک زن آموزش ندیده که یک مرد چگونه است یا یک مرد آموزش ندیده که یک زن چه خصوصیات روحی و عاطفی دارد و آداب صحیح معاشرتها و رفتارهای زناشویی را نمی دانند و زمانی هم که با مشکل مواجه می شوند بخاطر حجب و حیا طرح موضوع نمی کنند بتدریج کدورت ها، بهانه گیری ها، حساس شدن های بی مورد، درگیری ها، خشونتها، بی حرمتی ها، تنفر و بعد هم طلاق شکل می گیرد. در اینگونه مواقع آنچه که تظاهر پیدا می کند عدم ارضای غرایز جنسی نیست بلکه دعواهای خانوادگی است. آب که گل آلود شد مشکل اصلی گم می شود.
زن وشوهر اگر نتوانند شریک خوبی برای رفع نیاز جنسی هم باشنداز یکدیگر دور شده و زندگی و مابقی ارتباط های شان دچار اشکال می شود .خیلی از مواقع زندگی هایی که به بن بست می رسند و زن وشوهر هایی که تنها هم خانه ی یکدیگر هستند و در زندگی شان عشق و علاقه ای موجود نیست با احیای دوباره ی روابط جنسی و توجه به چگونگی رفع این نیاز همسر شان ، می توانند طعم زندگی در فضای یک خانواده ی گرم و صمیمی را بچشند.
ازدواج گورستان عشق نیست
لایه نازکی از خاک روی همه چیز نشسته است.خانه تاریک است و صدای چکه آب مانند صدای پای سربازان روی مغز زن رژه میرود .
بیرمق چشمانش را باز میکند و دوباره روز از نو و روزی از نو. وارفته میرود به سوی تلویزیون و آن را روشن میکند و زندگی آغاز میشود. بین غذاهای تکراری هر روزه یکی را انتخاب میکند و مشغول پختو پز میشود.به یادداشت مرد روی یخچال نگاه میکند که مانند همیشه با صورتی خندان کشیده صبح بخیر گفته است. هنوز هم از عادتهای همیشگی خسته نشده اما برای زن همه چیز بوی تکرار گرفته است .
مینشیند روی مبل و دست میکشد به خاک روی میز. روزهای اول ازدواجشان را که مرور میکند همه چیز برایش تازگی داشت، هر روز خانه را گردگیری میکرد و از برق وسایل خانه لذت میبرد .
از این که بوی غذایشان راهرو را پرکند و مرد قبل از آن که در را بازکند بگوید: امروز عدس پلو داریم و او از اشتباه مرد به خنده بیفتد.آه پر حسرتی به یاد روزهای اول آشنایی میکشد آن زمانها که با دیدن مرد صورتش گلگون میشد و صدای ضربان قلبش را میشنید .آن روزها همه رفتارهای مرد منحصر به فرد بود. اما حالا انگار، تمام رفتارهای مرد ناراحتش میکند ازغذا خوردنش که با صداست تا خُرخُرهای بلندش .
رضا دهقانی،روانشناس درباره این که چرا برخی ازدواج را پایان عشق میدانند میگوید:یکنواخت شدن زندگی پس از ازدواج امری طبیعی است، اما ادامهدار شدن آن میتواند آسیب جدی به زندگی مشترک برساند .
او ادامه میدهد: معمولاً پیش از ازدواج، زن و مرد یک زندگی غلوآمیز را در ذهن میپرورانند، اما پس از روبهرو شدن با زندگی واقعی و مشکلات آن کمیدلسرد میشوند .
این روانشناس تأکید میکند: مشاوره پیش از ازدواج میتواند کمک بسیاری در ایجاد ذهنیت صحیح به زوجهای جوان کند .
دهقانی میگوید: درجلسات مشاورهای از خانم میخواهم ده نکتهای که همسرش را عصبانی میکند بنویسد و او با سادگی میگوید، شوهرم بسیار خوش اخلاق است و هیچ چیز او را ناراحت نمیکند و من از مراجعین سرسختانه میخواهم طرف مقابل را عصبانی کنند تا وقتی پس از زندگی زیر یک سقف با داد و فریادها یکدیگر روبهرو شدند از زندگی مشترک دلسرد نشوند و به زبان سادهتر توی ذوقشان نخورد .
او ادامه میدهد: بارها پیش آمده است از آینده خیالی مرد پرسیدهام و با آیندهای که زن برای زندگیشان متصور است، تطابق دادهام و دنیایی از فاصله را یافتهام .
این مشاوره خانواده تأکید میکند: زن و مرد در اوایل ازدواج از بسیاری از خواستههای خود میگذرند و گمان میکنند میتوانند همیشه این روحیه را حفظ کنند اما در واقعیت این ممکن نیست و ادامه این راه سبب میشود مرد و زن یا از زندگی خود احساس نارضایتی کنند یا از زندگی فردی و کاری خود ناراضی باشند .
باید هر روز ویژگیهای مثبت همسرمان را به یاد آوریم و این که اولین بار چه ویژگی همسرمان ما را جذب کرد .
شادی عباسی 31 سال دارد و 8 سال است که ازدواج کرده است. اودرباره این که بعد از این مدت زندگی برایش یکنواخت نشده است، میگوید: نمیدانم این مدت چگونه گذشت، برای من ازدواج دوام عشق بوده است و نه تنها از محبتم به شوهرم کاسته نشده بلکه روزبه روز این عشق عمیقتر شده است .
او ادامه میدهد: برخی از دوستانم از عادی شدن زندگی گلایه میکنند و من نیز به آنها میگویم زندگی تغییری نکرده است و این شما هستید که تغییر کردهاید. اگر دوست دارید گرفتار سکون نشوید باید خلاقیت داشته باشید .
به اعتقاد او باید هر روز ویژگیهای مثبت همسرمان را به یاد آوریم و این که اولین بار چه ویژگی همسرمان ما را جذب کرد .
دکترعلیاصغر کیهاننیا،روانشناس نیز درباره دوام عشق زن و مرد میگوید: اگر معیارها درست انتخاب شوند، محبت هم میتواند ابدی باشد. این معیارها، مسؤلیتپذیریها، درک متقابل، سنگ صبور هم بودن، میل به تغییر نداشتن، احترام به شخصیت و ... است. اگر این کارها انجام شوند عشق، ابدی خواهد بود، یعنی عشقی که در گلدان زندگیتان قرار دادهاید روز به روز رشد کرده و گلهای زیبایی به شما خواهد داد. بنده به احترام متقابل و درک زن و مرد نسبت به یکدیگر بسیار اعتقاد داشته و زندگی سالم با فرزندانی صالح را در گرو آن میدانم. بارها از من پرسیدهاند چطور میشود فرزندان خوب و سربهراهی تربیت کرد؟ من میگویم زندگی متشنج و پراختلال تأثیر مخربی روی آینده فرزندان و جوانان دارد. اگر خانواده در آرامش باشد و بخصوص به زن به عنوان مادر خانواده احترام گذاشته و او از یک امنیت روانی برخوردار باشد خود به خود جوانها و نسلی را که تربیت میکند برومند، سالم و موفق خواهد بود.
بر اساس کتاب «عشق، تصمیم گیری است» نوشته گری سمالی و جانترنت؛ «زندگی رمانتیک در حفظ فضای عاشقانه و برقراری معاشقه پس از اولین روزهای ازدواج خلاصه میشود. به عبارت دیگر، زندگی رمانتیک نوعی ارتباط صمیمیاست که هر کس چیزی جز عشق برای دیگری نمیخواهد»
زندگی یک نوع ارتباط است. زندگی عاشقانه یک اتفاق نیست، بلکه یک ارتباط روزانه است. نباید به آن به عنوان نوعی پیش نوازی و ... نگاه کرد بلکه یک رابطه دوستانه است که هر روز بیش از پیش رشد میکند. در مورد این است که از یکدیگر بپرسیم چگونه روز خود را سپری کردیم، سرگرمیهایمان چیست و یا پروژهها چگونه پیش میروند. در مورد در میان گذاشتن علایق روزمره است. باید از زمانی که در کنار هم هستید لذت ببرید و تصور کنید نزد دوست داشتنیترین دوست خود هستید.
یک روانشناس در وبلاگ شخصیاش در خصوص آن که چگونه ازدواج گورستان عشق نشود ، مینویسد:تنها راه این است که همسر را همچون یک راز ناشناخته دانست، زیرا انسان یک راز بینهایت است هر انسان بارقهای از ذات الهی را درون خودش دارد هرچه بیشتر در مورد یک شخص بدانیم بیشتر احساس خواهیم کرد که آن راز دست نخورده باقی مانده و آن راز ژرفتر خواهد شد.
زن خیره میشود به سیاهی دستش. برمیخیزد و خاک خانه را میگیرد ،پاکی خانه روحش را تازه میکند و به یاد میآورد غذایی را که مرد دوست داشت.
بر میخیزد واحساس میکند امروز روز دیگری خواهد بود. بدون تکرار. غبار زمان را از خاطرات زیبای گذشته پاک کرد و دوباره عشق در دلش جوانه زد.
زناشویی با طلاق خاموش
نرگس- م، 41 ساله می گوید: دارای یک فرزند هستم. در زمانی که عقد کرده بودم ،دیگران به من می گفتند زندگی پر از آشوبی دارید، و بهتر است ادامه ندهید، اما فکر می کردم وقتی وارد زندگی شوم می توانم زندگی ام را بهتر کنم. بعد گفتم شاید با وجود یک فرزند در زندگی به آرامش بهتری دست یابم ؛ چون اصلا نمی خواستم به طلاق فکر کنم. طلاق برای یک زن سخت است و ترس از طلاق عاملی بود که با همه مسایل کنار بیایم. حالا هم من از همسرم طلاق گرفته ام یک طلاق پنهان. هیچ کس نمی داند و در هیچ کجا هم مدرکی وجود ندارد نمی توانم به کسی بگویم که چه بلایی بر سرم می آید .
زهرا-ج، 23 ساله مدت دو سال است که ازدواج کرده ، می گوید، اصلا از زندگی خود راضی نیستم و کسی که برای رسیدن به من پاشنه در خانه ما را از جا درآورده بود اکنون که زیر یک سقف با هم هستیم انگار من برای او وجود ندارم. او فقط خواسته ی خود را به دست آورد اما حالا من دیگر برای او جذابیتی ندارم. بین من و او دیگرهیچ احترامی نمانده است، بسیار مرا دوست دارد اما با این حال با هم دعوا داریم و من نمی خواهم به هیچ عنوان تن به طلاق بدهم، چون می ترسم، از حرف های فامیل وحشت دارم، از وارد شدن به جامعه و روبه رو شدن با برخوردهای مردم در محیط های کار و هر جای دیگر ،نگرانم چون چنین مسایلی را در مورد کسانی که طلاق گرفته اند به چشم دیده ام به همین دلیل که تن به این زندگی نکبت بار داده اید. من و همسرم دیگر برای هم نیستیم و از هم طلاق گرفته ایم، اما نه به صورت قانونی، به صورت عاطفی و پنهانی و سندی وجود ندارد امیدوارم خدا همیشه کمکم کند.
امثال نرگس ها و زهراها در جامعه ما بسیار دیده می شود، شاید بتوان گفت این موارد ذکر شده قطره ای در یک دریاست.
طلاق عاطفی عبارت از یک وضعیت یا طرز تلقی است بین زن و شوهر رسمی که روابط ایشان دچار اختلال شده، سرمایه عاطفی- بین شخصی آنان به حالت انفعالی درآمده و سپس به فقر عاطفی میل میکند و پیوند همسری و همسراییشان به گسست، جدا سری و بالاخره به طلاق عاطفی میانجامد. با این تعریف به نشانهشناسی طلاق عاطفی میتوان پی برد؛ سکوت و بیتفاوتی فضای خانه را پر میکند و «هم اتاقی»«همسری» را میگیرد، حرفی برای گفتن و شوری برای ادامه زندگی نیست، سخنهای بین زن و شوهر کوتاه میشود و چه بسا به مکاتبه و مبادله یادداشتهای کوتاه منجر میشود. در میان غریبهها میکوشند به موضع مهربانانهای تظاهر کنند ولی در خلوت، هر یک در عالم بیکسی به سر میبرند. احساس عاطفی همگرایی جای خود را به دگرگرایی- اگر نگوییم به گریز و سکوت و ارتباطی غمزده- میدهد. اما شاید باورهای غلط فرهنگی، فشارهای اقتصادی و ترس از تنها ماندن، انسان را در جریان زندگی وادار به ادامه میکند؛ این همان طلاق عاطفی است. جای
طلاق عاطفی معمولا تدریجی است و در پی ناکامیهای مکرر و عدمارضای خواستههای روانی، مالی، فرهنگی و... خودنمایی میکند. ولی در موارد نادری نیز، انگ یا برچسب ناروای ناموسی به ویژه نسبت دادن روابط جنسی خارج از زناشویی به یکدیگر میتواند سریعا ریشههای علایق مهربانانه را در دلها به احساسهای قهرآمیز و خصمانه تبدیل کند. در چنین حالی اغلب، طرفین کنترل خود را از دست میدهند و ممکن است به پرخاش و خشونت بپردازند ولی اگر زن و شوهر همراه پدر و مادر و دیگران زندگی کنند و توان خویشتنداری داشته باشند، خشم خود را درون میریزند، فشارهای زیادی را تحمل میکنند و میکوشند از نظر فضایی و مکانی از هم دوری جویند و از نظر عاطفی نیز بیتفاوت باشند.
سه عامل عمده برای شیوع طلاق عاطفی در ایران عوامل فرهنگی، وضعیت نا به سامان اقتصادی و اجتماعی و کم کاری نهادهای دولتی عنوان می شود. عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی را میتوان همانند طیفی تلقی کرد که برحسب افراد، فرهنگ، خویشاوندی و حال و منش ممکن است با کمرنگی و پررنگی خودنمایی کند؛ عدمتفاهم و ارتباطات خانوادگی برحسب اقشار و گرایش به طیف سنتی و مدرن ممکن است متفاوت باشد. برای برخی که تجربه آشنایی پیشین با راز و رمز روابط نخستین را ندارند و در پی خواستگاری سریع در سنین جوانی، بدون شناخت کافی از یکدیگر، پیوند زناشویی میبندند ممکن است عروسی سفیدشان در نخستین روزهای زندگی به سیاهی تمام عیار بینجامد و عروس بهجای مهر عاشقانه در پی ندانمکاری داماد، با توجه به پیشزمینههای تربیتی مردگریزی حاکم بر فرهنگ ما و استرسهای ناشی از تشریفات پیش و پس از آیین ازدواج، عروسی را دچار کابوسی کند که در روزها، ماهها و سالهای بعد خود را نشان دهد و در پی این وضع زمینه طلاق عاطفی فراهم میشود. برای عدهای دیگر وضعیت مالی، خیلی مهم و اغلب تعیینکننده است. در ازدواج سنتی بین خانواده، در شبکه خویشاوندی عروس و داماد از بدو کودکی با هم بزرگ میشوند و هر یک حد توقعات خود را میشناسند.
طلاق عاطفی معمولا تدریجی است و در پی ناکامیهای مکرر و عدمارضای خواستههای روانی، مالی، فرهنگی و... خودنمایی میکند
در بررسی عوامل فرهنگی موثر بر طلاق عاطفی باید به ازدواج اجباری که هنوز هم که هنوز است به شکلهایی در جامعه ما وجود دارد اشاره کرد. این اجبار در خانواده هایی به صورت علنی وجود دارد و در بسیاری از خانواده های دیگر غیر علنی است، یعنی هر چند پسران و دختران علنا مجبور به ازدواج نمی شوند اما این انتظار وجود دارد که آنها در سنی خاص ازدواج کنند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آشنایان و خویشاوندان می گویند فرد نتوانسته یا نمی تواند ازدواج کند.
در ازدواج درون شهری با غریبهها در آغاز هر دو طرف اغلب تصویری غیرواقعی از خود بروز میدهند و پس از ازدواج هر دو طرف درمییابند که واقعیت جنسی، جسمی، روانی، عاطفی، مالی و فرهنگی همسرشان بر خلاف تصورات پیش از ازدواج است. چنین وضعی پیش از طلاق رسمی یک دوره فرسایش سرمایه عاطفی را سبب میشود که در نهایت به فقر عاطفی منجر شده و به شکل طلاق عاطفی خودنمایی میکند.
در مورد وضعیت نا به سامان اقتصادی و اجتماعی باید گفت که آسیبهای اجتماعی به طور کلی تابعی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی یک جامعه است و هرچه این وضعیت بدتر باشد نرخ آسیبهای اجتماعی نیز بالاتر می رود. بسیاری از زوجهای شاغل فرصتی برای حرف زدن با همدیگر، ابراز عشق و علاقه و اهمیت دادن به خواسته های همدیگر ندارند. طبیعی است که روابط چنین زوجهایی به مرور زمان سرد و خالی از عاطفه می شود.
در جامعه شهری ما فقر مالی پیوند تنگاتنگی با طلاق عاطفی و طلاق رسمی دارد. مردانی که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند و زنانی که صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه حمایتی هستند و امکان تامین معاش خود را ندارند ناچار میشوند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بیمهری و بیتوجهی شوهر، به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند. برای اینان بودن در کنار شوهر اسمی بهتر از عوارض بیشوهری در جامعه است. از سوی دیگر نگاههای جامعه به مردان و به ویژه زنانی که طلاق می گیرند عاملی است که آنها تن به طلاق رسمی ندهند.
از طرف دیگر به نظر می رسد نهادهای دولتی برنامه مدونی برای کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی به ویژه آسیبهایی که کمتر نمود پیدا می کنند ندارند. در اکثر کشورهای جهان از سالها پیش نهادهای دولتی به آموزش مهارتهای زندگی به زوجها می پرداخته اند. در ایران چند سالی است که این آموزشها ارایه می شود اما،ظاهرا از کمیت و کیفیت مطلوبی برخوردار نیست که نه تنها به کاهش طلاق عاطفی منجر نشده است که روز به روز شاهد افزایش این نوع طلاق هستیم. این در حالی است که طلاق عاطفی ریشه بسیاری از نابهنجاریها و آسیبهای روانی، اجتماعی و شغلی و... برای زنان و مردان و فرزندان آنهاست.
در واقع طلاق عاطفی د ربعد اجتماعی باعث می شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کاهش یابد. میزان اعتماد که یکی از مولفه های اصلی سرمایه اجتماعی است در صورت بروز طلاق عاطفی به این صورت دستخوش تغییرات منفی می شود که مرد یا زن و فرزندان آنها در شرایطی قرار می گیرند که نمی توانند به نزدیکترین خویشاوندان یعنی افراد خانواده خود اعتماد کنند. طبیعی است که وقتی فرد نتواند به افراد خانواده خود اعتماد کند به افراد دیگر نیز اعتماد نمی کند یا در اعتماد به دیگران دچار اشتباه می شود و به طور کلی در مقوله اعتماد کردن به دیگران دچار افراط و تفریط است.
در بعد روانی نیز مسلم است که طلاق عاطفی فشار زیادی به افراد وارد می کند و آنها را دچار افسردگی، اضطراب، پریشانی و... خواهد کرد.ابعاد دیگر مانند ابعاد شغلی، تحصیلی و... نیز با توجه به اینکه تابعی از وضعیت اجتماعی و روانی افراد است، در صورت بروز طلاق عاطفی دستخوش تغییرات منفی خواهد شد.
توصیههای برای پیشگیری از طلاق عاطفی
برای پیشگیری از طلاق عاطفی که نتیجه فقر عاطفی ناشی از فرسایش سرمایه عاطفی است باید تمهیدات زیادی فراهم آید. نخست اینکه باید در نهادهای مدنی اعتماد و عاطفه مثبت را از طریق رسانهها بر انگیخت و امنیت جانی، مالی، فرهنگی و تربیتی را ارتقا داد و فقر مالی و فرهنگی و فضای زیستی برون و درون خانه را بهبود بخشید. رسانهها بهجای نمایش دادن تنشهای خانوادگی، الگوهای سازش، گذشت و خویشتنداری بهجای رقابت، رفاقت، عدالت و مفاهمه را به اندرون خلوتگاه غمزده مردم صادر کنند و آنجا را به خرمسرای فرحانگیز و شادیبخش تبدیل کنند. ایجاد مراکز مشاوره مجانی خانواده در محلات میتواند تنشهای درون سرایی را پیشاپیش تخفیف دهد و از رسیدن به حد طلاق عاطفی پیشگیری کند.
تنشهای درون خانواده همیشه ریشه در فقر مالی و کاری ندارد بلکه ناشی از گسست فرهنگی بین نسل قدیم مانند مادر شوهرها و خواهرها و نسل جدید عروسان است. فراهم آوردن مفاهمه بین نسلی بهعهده نهادهای دولتی و مدنی است که اگر چنین امکاناتی فراهم آید امکان مهار بیش از 30درصد طلاقهای عاطفی فراهم میشود.
با هم اما تنها
هر ازدواجی سرانجام خاتمه مییابد. پایان بیشتر ازدواجها به دلیل مرگ یکی از زوجین است. باقی ازدواجها نیز بر اثر طلاق خاتمه مییابند. اما این، همه ماجرا نیست. گاهی به زنان و مردانی بر میخوریم که مدتها است نسبت به یکدیگر مهر و دوستی و کشش احساس نمیکنند و حتی گاه زمینه روابط آنها را خشم و نفرت تشکیل میدهد، اما به زندگی مشترک خود به دلایلی ادامه میدهند که از آن جمله میتوان به نبودن شرایط بهتر، وجود بچهها و نگرانی از بابت واکنش خانوادهها،مشکلات اقتصادی،ترس از آینده و ... اشاره کرد.
هر زمان که بین جنبههای گوناگون ازدواج هماهنگی نباشد با این پدیده روبهرو میشویم. ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد. هنگامی که ازدواج فقط به یک جنبه بپردازد و دو جنبه دیگر را مورد غفلت قرار دهد محکوم به شکست است. حتی اگر در ظاهر به طلاق منجر نشود.
ازدواج زمانی مطلوبترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد.
برای نمونه گاهی که برآوردن نیاز جنسی تنها عامل ازدواج باشد و به مسائل عاطفی یا هماهنگی اجتماعی توجهی نشود یا زمانی که مسائل اجتماعی و قول و قرارهای دو خانواده یا دو ایل و عشیره و یا موضوعاتی از قبیل دختر عمو و پسر عمو بودن تنها عامل ازدواج باشد یا زمانی که فقط عشق در اولین نگاه باعث ازدواج شود همه این موارد به زودی باعث بروز اختلاف بین زن و شوهر خواهد شد. فاصله سنی زیاد زن و شوهر و اختلاف سطح تحصیلات بین آنها نیز از دلایل طلاق پنهان است. قربانی مورد اول به طور معمول زنانی هستند که با همسرشان 20، 30 یا 50 سال تفاوت سنی دارند.
گاهی در طلاقهای پنهان میتوان با دگرگونیهایی در وضعیت محیطی یا ایجاد تغییراتی در دیدگاه طرفین به نتایج مثبتی رسید. برای نمونه در موردی که یک مرد پس از ازدواج به ادامه تحصیل میپردازد و به مرحله دکترا میرسد و آنگاه با همسرش که تحصیلات ابتدایی دارد تناسبی احساس نکرده و از نظر عاطفی از او جدا میشود، متوجه ساختن مرد به نقش همسرش در پیشرفت او و ایجاد زمینه برای پیشرفت فرهنگی زن میتواند مشکل را حل کند. اما گاهی فاصله چنان زیاد است که نمیتوان دو سر رشته پاره شده زناشویی را به هم نزدیک کرد و گره زد و آن زمانی است که از آغاز هیچ گونه تفاهمی بین زن و شوهر نبوده است یا در حال حاضر هیچ انگیزهای برای نزدیک شدن به یکدیگر ندارند.
طلاق خاموش می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است.
دکتر محمود دژکام روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند : «در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمی شوند، بلکه کنار هم زندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد.» وی ادامه می دهد: «این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است. به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فروکش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولاً این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد، ضمن آن، که گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی درامور گله مند هستند.به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود.»
دژکام بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی ازمهمترین آسیب های ناشی از مؤلفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است. روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهدبود.
زندگی در کنار هم بدون دلبستگی و تفاهم ، زن ومرد و فرزندان آن ها را دچار آسیب هایی می کند که جبران ناپذیر است.
کار می کنم تا کنار تو زندگی کنم!؟
وقتی سال ها از زندگی تان می گذرد .ممکن است احساس کنید از همسرتان دور شده اید و به دنبال رد پایی از شور و علاقه ی روزهای اول ازدواج بگردید ، دنبال دلیلی باشید که دیگر برای هم وقت و حوصله ندارید .
بهتر است اول به ارتباط تان به چشم یک پازل کامل نگاه کنید و به دنبال تکه های گمشده ی آن بگردید.بدون شک عوامل زیادی را پیدا می کنید که ارتباط زیبای روزهای اول را از بین برده است اما یکی از مسائلی که این روزها خیلی از ما گرفتار آن هستیم و در این مقاله به آن می پردازیم: مشغله ی زیاد است.
شما انتخاب تان صحیحی بوده ،اوایل آشنایی و زندگی تان همه چیز رو به راه بود اما به خودتان آمدید و دیدید که یا مشغله ی زیاد فرصتی برای با هم بودن تان نگذاشته و یا اگر ساعتی هم با هم هستیدخستگی از کار بیرون و استرس مشکلات خارج از خانه را دارید که دل و دماغی برای مقابل هم نشستن و گفتگو نمی ماند.
بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده .
روزهای اول که بازار قول و قرار های عاشقانه داغ بود و هر کدام طرحی و نقشه ای داشتید تا زندگی تان را به بهترین شکل ممکن بسازید ،اگر از شما می پرسیدند چرا کار می کنی؟ بی درنگ پاسخ می دادید: برای زندگی بهتر ،رفاه بیشتر ،لذت بردن از شرایط در کنار کسی که دوستش دارم و....اما اگر امروز از شما بپرسند چرا صبح ها بعد از بیدار شدن از خانه خارج می شوی و شب ها قبل از خواب باز می گردی؟بگوئید: الان در موقعیت خاص شغلی هستم.اگر تلاش نکنم پست بالاتر را از دست می دهم یا بگوئید : قسط های خانه و ماشین جدید را باید بپردازم یا بگوئید : خوب پس چه کار کنم؟من مسئولیت هایی دارم که باید به آن متعهد باشم.
شاید یک روز صبح وقتی از خواب بلند می شوید و ده ها برنامه ی کاری را مقابل چشمان تان مرور می کنید، احساس کنید یک حلقه ی مفقوده در زندگی تان دارید. سال ها پیش رسیدن به این نقطه ای که اکنون بر روی آن قرار دارید ،آرزوی تان بود و امروز انگار آرزوی تکرار چیزی از آن سال های دور فکرتان را مشغول کرده است.روزهایی که از سر کار با اشتیاق و عجله به خانه بر می گشتید تا در کنار کسی باشید که دوستش دارید.
بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده . برای دیدن هم برنامه ندارید . دلتنگ نمی شوید . در روز برای با خبر شدن از حال هم تماس نمی گیرید . تلفن هایی که برای یاد آوری پرداخت قبض ها ،خرید مایحتاج خانه و کارهایی از این دست می زنید بویی از دلتنگی و علاقه ندارد. گویی شما دو نفر مسئولید تا در کنار هم تا خط پایان بدوید .اما فراموش نکنید هر ارتباطی اگر خالی از توجه و مراقبت باشد ، به مرور باعث خستگی و دلزدگی می شود. و دو نفر دیگر از کنار هم بودن لذت نمی برند.
هر کدام از شما ممکن است احساس کنید قربانی شده اید .به نیازها و خواسته های تان توجه نشده است و با این پیش زمینه وارد ارتباط با همسرتان بشوید پس آستانه ی تحمل تان کم می شود. با کمترین اختلاف و مشکلی ،احساس ناکامی و شکست کرده و انگیزهای برای تلاش و حل مشکل در خود نمیبینید.
وقتی علاقه ی به هم از بین برود و با یک رابطه سرد و بی روح کنار هم بمانید ، حکم دو غریبه ای را پیدا می کنید که زیر یک سقف زندگی می کنند. ممکن است سال ها در ظاهر با هم زندگی مشترک داشته باشید اما با هر دلیلی غیر از علاقه به بودن در کنار هم. البته زندگی هایی که در کار خلاصه می شود در شرایطی که زن و مرد شاغل هستند ، آسیب پذیری بیشتری دارد زیرا معلوم نیست تکلیف بچه ها در این میان چه می شود . اما حتی وقتی فقط پدر خانواده هم تمام توجهش به کار و مشغله ی بیرون از خانه اش است باز هم به مرور زمان با همسرش فاصله می گیرد و هر کدام به مامان بچه ها و بابای بچه ها تبدیل می شوند.
درست است تامین رفاه و آسایش افراد خانواده مهم است و این روزها کار بسیار سختی است اما فراموش نکنید که همه ی شما نیاز به آرامش ، امنیت و شادی دارید .اگر این ها را در خانه پیدا نکنید ،حضور در خانواده برای تان دلپذیر نخواهد بود.
ممکن است شما یا همسر و فرزندانتان در خارج از خانه به دنبال همین آرامش و حس تعلق باشید که این بسیار آسیب بزرگی است.
اگر می خواهید که کارتان ،روابط شما را با همسرتان تخریب نکند ، ابتدا باید برای خودتان مشخص کنید که زندگی شغلی برای تان اهمیت بیشتری دارد یا زندگی مشترک؟ حتی اگر بهترین کار را با امنیت شغلی بالا داشته باشید اما بالاخره یکروز بازنشسته می شوید. اطاق و میزتان به دیگری می رسد .اگر زندگی خانوادگی تان دوام آورده باشد ،به کنار کسی بر می گردید که روزگاری عاشقش بودید اما در این سال های پر مشغله آنقدر از او دور شده اید که مثل دو غریبه دیگر حرفی برای گفتن ندارید.پس وقتی می خواهید به سوال بالا پاسخ بدهید به یاد داشته باشید زندگی مشترک پایان ناپذیر است و باز نشستگی در آن معنا ندارد.حتی طبق اعتقاد ما همسران با تاثیر بالایی که بر سبک زندگی هم دارند ، بر زندگی ابدی یکدیگر هم تاثیر گذارند.
اگر به این نتیجه رسیدید که زندگی مشترک اهمیت بیشتری دارد پس با خودتان قرار بگذارید استرس ها و فکرهای مربوط به محل کار را بیرون از خانه بگذارید و وقتی وارد خانه می شوید باتمام وجود و حواس در کنار همسرتان باشید.
البته گاهی فشار زندگی زیاد می شود و یا به مشکلی بر می خورید که واقعا ذهن تان را به خود مشغول می کند ، در این مواقع بجای ناراحتی ،غرزدن بدون دلیل، عصبانیت و رفتارهایی اینچنین می توانید به همسرتان بگوئید که دوست دارید با او صحبت و دردو دل کنید.به او بگوئید که با حرف زدن با او آرام می شوید . بگذارید همسرتان خود را شریک شما بداند .
در این صورت شما یک تهدید را به فرصت تبدیل کرده اید. فرصتی که دوباره به هر دوی شما یاد آوری می کند برای تمام لحظات غم و شادی در زندگی تان یک همراه و همدم مهربان دارید. خانه را باید به معنای نقطه پایان ناراحتیها بدانیم .جایی برای احساس امنیت و عشق .
سعی کنید همواره بین کار و زندگی تعادلی بر قرار کنید و هر یک را در جای خود قرار دهید. بگذارید ازدواج به عنوان مرهمی برایتان باشد تا بتوانید با انگیزه و شادابی بیشتری کار کنید به جای اینکه کارتان باعث شود که زندگی مشترک و جسم و روحتان آسیب ببیند.وقتی در زندگی خانوادگی تان انسان موفقی باشید ،بدون شک در زندگی کاری هم خلاق تر ،با روحیه تر و موفق تر خواهید بود.